خاموش نشستن . [ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) بیصدا نشستن . ساکت نشستن
: جای آن نیست که خاموش نشیند مطرب
شب آن نیست که در خواب رود یار و ندیم .
سعدی (بدایع).
-
امثال :
خاموش نشین و فارع از الم باش .
|| دست از فعالیت بازداشتن . اقدام لازم نکردن . چون : «آیا جایز میدانی که من در این کار خاموش نشینم »
: اگر بینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است .
سعدی .