خان
نویسه گردانی:
ḴAN
خان . (اِخ ) نام ناحیتی بوده است بر شمال هندوستان و در حدود العالم با خصوصیات جغرافیایی زیر میتوان برای آن مشخصاتی یافت . 1 - شرق وی (هندوستان ) ناحیت چین است و تبت و جنوب وی دریای اعظم است و مغرب وی رود مهران است و شمال ناحیت شکنان و خان است . (حدود العالم چ سیدجلال الدین طهرانی ص 41). 2 - رود جیحون از حدود رخان برود و بر حد میان ناحیت بلور و میان حدود شکنان و خان برود. (حدود العالم چ سید جلال الدین طهرانی ص 27). 3 - و دیگر از ناحیت کولی از کبناته از هندوستان کوهی برگیرد و بسوی مشرق همی رود تا صورو از آنجا با ناحیت شمال فرودآید میان مملکت دهم و مملکت رای از هندوان تا بحدود هیتال ، آنگه این کوه بدو شاخ گردد یک شاخ از سوی شمال بحدود طیثال و بیتال فرودآید و میانه ٔ آخر از هند و تبت بگذرد بر شمال حدود باور و سمرقنداق و شکنان و خان و بر جنوب بیابان همی رود تا بحدود ژاست فرودآید میان مغرب و شمال و بحدود بتمان از ماوراءالنهر بگذرد تا بحدود سروشنه برآید و اما این کوه را از حدود شکنان و خان و ژاست شاخهاست بسیار. (حدود العالم چ سید جلال طهرانی ص 19).
واژه های همانند
۶۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
ارسلان خان . [ اَ س َ ] (اِخ ) ثانی ایلکی ملقب به شرف الدوله و مکنی به ابوشجاع . وی نهمین از ایلک خانیه ٔ ترکستان است که از حدود 421 تا 42...
ارسلان خان . [ اَ س َ ] (اِخ ) عثمان . رجوع به عثمان بن ابراهیم و لباب الالباب ج 1 ص 44، 46، 171، 172، 222، 258، 302، 336، 348 شود.
ارسلان خان . [ اَ س َ ] (اِخ ) قیالیغ در عهد گورخان ، حاکم المالیغ و قیالیغ و فولادبود و شحنه ٔ گورخان با او در حکومت یار بود و چون دولت گورخان ...
ارسلان خان . [ اَ س َ ] (اِخ ) نصرةالدین . رجوع به عثمان بن ابراهیم و ارسلان خان عثمان شود.
جانعلی خان . [ ع َ ] (اِخ ) مافی . از سرداران شجاع دوره ٔ زندیه بود و شب هنگام با جسارت بخیمه ٔ خوابگاه زکی زند که بعزم سرکوبی سلطان مردان...
پیرغیب خان . [ غ َ ](اِخ ) از امراء و یاران حمزه میرزای صفوی . وی در محاربه ٔ این شاهزاده با امرای تکلو و ترکمان که در دو فرسنگی سلطانیه بس...
تایانگ خان . (اِخ ) «تابوقا» پسر «اینانج خان » پادشاه قوم «نایمان » و پدر کوچلک خان است که خان ختای وی را «تایانگ » لقب داده بود یعنی پسر خ...
حسنعلی خان . [ ح َ س َ ع َ ] (اِخ ) ملقب به جهانسوز. رجوع به جهانسوز شود.
حسنعلی خان . [ ح َ س َ ع َ ] (اِخ ) (محمد...) ابن محمدنصیرخان ، حاکم سند. او راست : «تحفةالمسلمین » و «الرزیة الکبری ». (ذریعه ج 3 ص 469).
لاهوتی خان . (اِخ ) ابوالقاسم شاعر معاصر. او را دیوانی است .