خان
نویسه گردانی:
ḴAN
خان . (اِخ ) نام موضعی به اصفهان میباشد. یاقوت آرد: این کلمه عجمی الاصل است و در آن زبان اطلاق به منازلی میشود که سوداگران در راه بدان سکونت میکنند. کاروانسرای مشهور چنین است که ابواحمد محمدبن عبد کویة الخانی الاصفهانی بدانجا منسوب است ، ولی این شهرت صحیح نیست و ابواحمد منسوب به «خان لنجان » میباشد. زیرا «خان لنجان » شهر این ناحیه است . باری او مرد صالح و از بزرگان قوم بود. که به اصفهان آمد، و از اصفهانین و بغدادیین حدیث کرده و مرگش بسال 406 هَ. ق . اتفاق افتاد. (از معجم البلدان یاقوت حموی ).
واژه های همانند
۶۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
حسن خان . [ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج در 35هزارگزی شمال باختر قروه کنار راه عمومی مالرو و خط تلف...
بای خان . (اِخ ) دهی از دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه . سکنه 115 تن ، محصول آن غلات ، بنشن . شغل اهالی زراعت و گله داری . (از فرهنگ ...
آتش خان . [ ت َ ] (اِخ ) نام یکی از بزرگان باستانی نصیریان یعنی علی اللهیان . و او را خان آتش نیز گویند.
آصف خان . [ ص َ ](اِخ ) نام وزیر جهانگیر پادشاه هند، و او اصلاً اصفهانی و پسر میرزا رفیعالدین و برادرزاده ٔ میرغیاث الدین است . در جوانی بهندوست...
اصل خان . [ اَ ] (اِخ ) چرخچی باشی قشون خاص پادشاهی هندوستان بود که در جنگ نادر با هندیان کشته شد. (از فتحنامه ٔ هندوستان از سبک شناسی ج 3...
الجه خان . [ ] (اِخ ) لقب سلطان احمدخان . رجوع به احمدخان و حبیب السیر چ خیام ج 4 (فهرست ) شود.
اروس خان . [ ] (اِخ ) دوازدهمین از سلاطین دشت قبچاق ، بعد از جانی خان بن اوزبک خان در اوائل زمان امیرتیمور. (حبیب السیر جزو 1 از ج 3 ص 26 و ...
ازبک خان . [ اُ ب َ ] (اِخ ) از امراء مغول برادر حامکبو. (حبیب السیر جزو اول از ج 3 ص 19).
اخته خان . [ اَ ت َ ] (اِخ ) لقبی است که [ دشمنان ] آغامحمدخان مؤسس سلسله ٔ قاجاریه را داده اند.
اشرف خان . [ اَ رَ ] (اِخ ) محمداصغر. یکی از شعرای هندوستان و اصلاً از اهالی و سادات مشهد بود که به کشور مزبور هجرت کرد و سمت منشی گری اکبرش...