خان
نویسه گردانی:
ḴAN
خان . (اِخ ) دهی است ازدهستان الند بخش حومه ٔ شهرستان خوی واقع در 76 هزارگزی شمال باختری خوی . این ده را راه ارابه رو است . ناحیه ای است کوهستانی . آبادی آن در دره قرار دارد. آب و هوای آن سرد ولی سالم میباشد. سکنه ٔ آنجا 18 تن که بزبان کردی متکلم و بمذهب سنی متدینند. آب این دهکده از چشمه و رود یکماله است و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های همانند
۶۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
خان لنجان . [ ل ِ ] (اِخ ) موضعی است به فارس ، بنابر قول ابوسعید موضعی به اصفهان بوده است . این شهر شهری بسیار نیکو و دارای بازار بزرگ بوده...
خان ماهی . [ ن ِ ] (اِخ ) برج حوت : تا که آن سلطان به خان ماهی آید میهمان خازنان بحر در بر میهمان افشانده اند.خاقانی .
خان عالم . [ ن ِ ل َ ] (اِخ ) برخورداربیک . یکی از امراءو بزرگان هند است که در دوره ٔ شاه عباس اول بسفارت از طرف جهانگیرشاه ملک هند با اسبا...
خان میرزا. (اِخ ) نام دیگر سلطان اویس میرزا است . وی پسر سلطان محمودمیرزافرزند سلطان ابوسعید گورکانی و مادرش سلطان نگار خانم میرزاعمر شیخ ا...
خان میرزا. (اِخ ) وی یکی از نبیرگان معصوم بیک صفوی است . در مجمع الخواص شرح حال و اشعار او آمده و از شدت شوق او به شعر و شاعری یاد شده اس...
خان میرزا. (اِخ ) وی از سلاله ٔ تیموریان است و پسر سلطان محمدمیرزابن سلطان ابوسعیدمیرزا و پسر عموی بابرشاه میباشد. وی سالها حاکم بدخشان بود...
خان نجار. [ ن َج ْ جا ] (اِخ ) منزلی از منازل کاروانی میان کرمانشاهان و کاظمین و ظاهراً در عراق عرب است .
خان سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) زن شاه محمود آل مظفر برادر شاه شجاع است که بعد از پدر (امیر مبارزالدین محمد)از طرف برادر امارت اصفهان و ابرقوه یا...
خان سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) ملقب به لیلی زن اسکندربن قرایوسف بود و این زن با قباد نام فرزند اسکندر سر و سری داشت . چون اسکندر بقلعه ٔ النجق ...
خان زادگی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت پسر خان بودن . ولد خان بودن .