خان سلطان
نویسه گردانی:
ḴAN SLṬAN
خان سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) زن شاه محمود آل مظفر برادر شاه شجاع است که بعد از پدر (امیر مبارزالدین محمد)از طرف برادر امارت اصفهان و ابرقوه یافت . این زن دختر امیر غیاث الدین کیخسرو اینجو و بسیار با جمال و کمال بود. چون شاه محمود (شوهرش ) خواجه تاج الدین محمدوزیر و محرم خود را بخواستگاری خواهر سلطان اویس ایلکانی فرستاد و خواجه تاج الدین توانست بر اثر کفایت و درایت خود نظر سلطان اویس ایلکانی را به این ازدواج جلب کند و مانع ازدواج این زن با شاه شجاع شود، خان سلطان را حسادت از طرفی و دشمنی با آل مظفر (زیرا آل مظفر براندازنده ٔ خاندان اینجو یعنی خاندان پدری خان سلطان بوده اند) از طرف دیگر بر آن داشت که بفکر شوهر خود افتد. لذا در خفیه شروع به اظهار عشق و دلباختگی بشاه شجاع کرد و او را دعوت به اصفهان نمود. شاه شجاع چون پیمان مودت با برادر خود شاه محمود بسته بود وبه آسانی نمیتوانست پیمان شکنی کند و به اصفهان حمله برد، لذا در پی بهانه برآمد و بشاه محمود نوشت چون امسال میخواهم دختر کوچک خود را به زنی شاه منصور درآورم مرا احتیاج بمال فراوان است . مرا کمک کن . شاه محمود در جواب گفت : من از خرج خود مانده ام چگونه میتوانم کمک تو کنم . شاه شجاع را این جواب بهانه ٔ نکویی شد وبا لشکری قصد تسخیر اصفهان کرد. چون به نزدیکی شهر رسید شاه محمود از در اطاعت درآمد و اظهار عجز و بندگی کرد. شاه شجاع که از آداب مردمی بی بهره نبود دلش بحال برادرش سوخت و از تسخیر اصفهان درگذشت و به شیرازرفت . در این میان جمعی از کسان شاه محمود به او رساندند که علت این حمله به اصفهان خان سلطان بوده است . از طرف دیگر خان سلطان که از شاه محمود فرزندی نداشت وشوهر خود را نیز بخود بی مهر می دید در پی جلب قلب اوبرآمد و اظهار حمل کرد. بعد از نه ماه فرزند کنیزکی را فرزند خود جلوه داد ولی بعد از یکسال این فرزند ساختگی درگذشت و او به عزا نشست . شاه محمود بر اثر این اعمال از ناحیه ٔ خان سلطان با وجود دلبستگی شدید که به او داشت از او زده شد و دستور خبه کردن او را صادر نمود و نیز جماعتی را به تبریز فرستاد تا زن جدیدش خواهر اویس ایلکانی را بیاورند. سلطان اویس خواهر خود را با لشکری کثیر به اصفهان روانه کرد. شاه محموددر این بین از کشتن زن خود پشیمان شد و آنقدر ناله و ندبه نمود و صورت خراشید که «دوندی » زن جدید پس ازورود به اصفهان در پنهانی از فرط حسد و غضب دستور داد تا قبر خان سلطان را بشکافند و جنازه ٔ او را بسوزانند. (از تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 260، 261، 262، 263).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خان سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) ملقب به لیلی زن اسکندربن قرایوسف بود و این زن با قباد نام فرزند اسکندر سر و سری داشت . چون اسکندر بقلعه ٔ النجق ...
صادق خان سلطان . [ دِ س ُ ] (اِخ ) وی از ایل جلالوند وعم ّ کرمخان است . هنگامی که محمدخان زند بقصد متفق کردن ایلات وند که در گیلان و کاروا...