خانه کردن . [ ن َ
/ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قایم شدن . مکان گرفتن . اقامت کردن . (آنندراج )
: اعتمادش بود از روی قیاس
خانه نتوان کرد در کوی قیاس .
مولوی .
یعنی خلاف رأی خداوند حکمت است
امروز خانه کردن و فردا تحولی .
سعدی .
در دلم تا ماه حسنش کرد امشب خانه ای
ابر نیسان شد دو چشم از گریه ٔمستانه ای .
میرزاصدر(از آنندراج ).
|| خانه ساختن . خانه درست کردن
: ای آنکه خانه بر ره سیلاب میکنی
بر خاک رودخانه نباشد معولی .
سعدی .
مکن خانه بر راه سیل ای غلام
که کس را نگشت این عمارت تمام .
سعدی (بوستان ).
|| خانه کردن آتش ؛ پوشیده ماندن آتش و توسع یافتن آن چنانکه کس نبیند جای آنرا. || خانه کردن کمان ؛ کج شدن گوشه های کمان از وضع اصلی خود. (غیاث اللغات ).