خانه کن . [ ن َ
/ ن ِ ک َ ] (نف مرکب ) مسرف . خانه براندازنده . ناخلف . مدبر که خانه ٔ پدر براندازد. (شرفنامه ٔ منیری ). خانه ویران کننده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ). خانه روب
: ما که و اختیار چه کاین شجره است آن ما
بد پسران خانه کن بادسران سرسری .
خاقانی .
|| کنایه از پسر ساده که با عشاق صحبت دارد و هرچه دریابد از ایشان بتصرف خود آرد. (آنندراج )
: خرابت کند شاهد خانه کن
برو خانه آباد گردان بزن .
سعدی (از انجمن آرای ناصری ).
|| (ق مرکب ) بنه کن : «خانه کن از این محل به محل دیگر رفتم ». یعنی : با تمام اهل وعیال و مال و حشم و متعلقات از اینجا بدانجا شدم .