خبث
نویسه گردانی:
ḴBṮ
خبث . [ خ ُ ] (ع مص ) زنا کردن با زن کسی . حرام آمیختن . به ناپاک با زنی هم آغوش شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از متن اللغة) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || لواط کردن . با پسران جفت شدن . با امردان درآمیختن . || بلایه و گربز گردیدن مرد. گربزشدن . زیرک شدن . بد شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (تاج العروس ) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (لسان العرب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || پلید شدن . ناپاک شدن . ضد طیب . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از البستان ) (از تاج العروس ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط)(از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خبث الحدید. [ خ َ ب َ ثُل ْ ح َ ] ۞ (ع اِ مرکب ) آنچه از آهن که از کوره ٔ آهنگری بیرون افتد. افکنده ٔ آهن ۞ . (از اقرب الموارد) (از منتهی ال...
خبث الحدید مدبر. [ خ َ ب َ ثُل ْ ح َ دِ م ُدْ دَ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آهن را سرخ کنند در کوره و در آب فرو برند و تا هفت بار این عمل ت...
خبس . [ خ َ ] (ع مص ) بمشت گرفتن چیزی . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط)(از ناظم الاطباء). غنیمت گرفتن . (از معجم الوسیط). || ...
خبس . [ خ ِ ] (ع اِ) مدت میان دو نوبت آب خوردن شتر است ۞ . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
خبس . (اِخ ) نام ناحیتی بوده است میان ارجان و دیگراعمال پارس . ابن بلخی آرد: خبس و فرزک و هندیجان ، این نواحی میان ارجان و دیگر اعمال ...
خبص . [ خ َ ] (ع مص ) آمیختن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از معجم الوسیط) (از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || عمل آوردن و خ...