اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خبث

نویسه گردانی: ḴBṮ
خبث . [ خ َ ب َ ] (ع اِ) پلیدی . ریم . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از مهذب الاسماء). || ذوالبطن . (از متن اللغة). || نجاست . مقابل حدث چه حدث نجاست عارضی و حکمی است و خبث نجاست ذاتی :
کوزه ٔ نو گر بخود بولی کشد
آن خبث را آب نتواندکشد.

(مثنوی ).


نور خورشید ار بیفتد بر حدث
او همان نور است و نپذیرد خبث .

(مثنوی ).


زین توبه ٔ پر از خبث و غش گریز از انک
خوش نیست در بلای سرب مانده کیمیا.

سراج الدین قمری .


|| زنگار. زنگ . || جرم اجسامی که در حین گداختن از آن جدا شود و مجموع خبثها گرم و خشکند. ریم آهن . ریر آهن .و توبال الشابورقان [ فولاد الطبیعی ] قریب من توبال النحاس و زنجاره قابض اکال و خبثه اضعف من زنجاره . (از کتاب مفردات قانون بوعلی سینا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خبث الحدید. [ خ َ ب َ ثُل ْ ح َ ] ۞ (ع اِ مرکب ) آنچه از آهن که از کوره ٔ آهنگری بیرون افتد. افکنده ٔ آهن ۞ . (از اقرب الموارد) (از منتهی ال...
خبث الحدید مدبر. [ خ َ ب َ ثُل ْ ح َ دِ م ُدْ دَ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آهن را سرخ کنند در کوره و در آب فرو برند و تا هفت بار این عمل ت...
خبس . [ خ َ ] (ع مص ) بمشت گرفتن چیزی . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط)(از ناظم الاطباء). غنیمت گرفتن . (از معجم الوسیط). || ...
خبس . [ خ ِ ] (ع اِ) مدت میان دو نوبت آب خوردن شتر است ۞ . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
خبس . (اِخ ) نام ناحیتی بوده است میان ارجان و دیگراعمال پارس . ابن بلخی آرد: خبس و فرزک و هندیجان ، این نواحی میان ارجان و دیگر اعمال ...
خبص . [ خ َ ] (ع مص ) آمیختن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از معجم الوسیط) (از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || عمل آوردن و خ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.