اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خبط

نویسه گردانی: ḴBṬ
خبط. [ خ َ ] (ع مص ) سخت زدن کسی را ۞ . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (ازاقرب الموارد). || سخت پا سپر کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). سخت زیر پا لگد مال کردن . وطئه وطاً شدیداً. (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || زدن شتر دست خود را بر زمین . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) ۞ (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد) (تاج العروس ). || بشمشیر زدن قوم را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم الوسیط) (از متن اللغة) (از تاج العروس ). || بعصا ۞ برگ درخت ریختن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ). || برگزاف و بیراه رفتن بشب . (از متن اللغة) ۞ (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || بدیوانگی و اذیت داشتن دیو فلان را. (از متن اللغة) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || داغ خباط بر سرین شتر یا بر روی آن نهادن . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (اقرب الموارد). || انداختن کسی خود را تا بخواب رود آنجا که هست . (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد) (معجم الوسیط) (تاج العروس ). || احسان خواستن از کسی بدون قرابت و سابقه ٔ احسان ۞ . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (متن اللغة) || بخیر احسان کردن با کسی بدون قرابت و سابقه ٔ احسان ۞ . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || استاده شدن . || انعام کردن کسی را با شناختگی . || بر غیر نظام کاری کردن و قولی گفتن . (از منتهی الارب ). منه : هو یخبط خبط عشواء. || زکام شدن مرد پیش از سرما. در این مورد فعل بصورت مجهول بکار میرود. (از منتهی الارب ). || دق الباب کردن ۞ . (از معجم الوسیط).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خبط عشواء. [ خ َ طِ ع َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آن شتری است که ضعفی در بصر و چشم خود دارد و خود را بهنگام رفتن نمیتواند حفظ کند. (از متن ال...
غزوه ٔ خبط. [ غ َزْ وَ ی ِ خ َ ب َ ] (اِخ ) ابن اثیر غزوه ٔ خبط آورده است ولی در طبقات ابن سعد و امتاع الاسماع سریه شمرده شده است . رجوع به ...
خبت . [ خ َ ] (ع اِ) زمین بدون سنگلاخ که در آن شن ریزه باشد. (از یاقوت در معجم البلدان ). || زمین گود وسیع. (از اقرب الموارد) (از متن ال...
خبت . ۞ [ خ َ ] (ع مص ) فرونشستن زمین . پست شدن زمین . انخفاض یافتن آن . بصورت خبت درآمدن زمین . (از معجم الوسیط). || پوشیده شدن نام ک...
خبت . [ خ َ ] (اِخ ) نام صحرایی است بین مکه و مدینه که آنرا خبت الجمیش نیز میگویند. (معجم البلدان یاقوت ). رجوع به خبت الجمیش شود.
خبت . [خ َ ] (اِخ ) نام موضعی است بشام . (از منتهی الارب ).
خبت . [ خ َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای زبید بیمن . (از یاقوت در معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).
خبت . [ خ َ ] (اِخ ) آبی است مر کلب را. (از یاقوت ) (از منتهی الارب ).
عزان خبت . [ ع َزْ زا ن ُ خ َ ] (اِخ ) از قلعه های تعز است در کوه صَبِر در یمن . (از معجم البلدان ).
خبت الجمیش . [ خ َ تُل ْ ج َ ] (اِخ ) نام صحرائی است میان حرمین شریفین یعنی بین مکه و مدینه . این ناحیه را خبت هم میگویند. (از منتهی الار...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.