گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خبط نویسه گردانی: ḴBṬ خبط. [ خ ِ ] (ع اِ) آب کمی که در حوض باقی می ماند ۞ . (از معجم الوسیط). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی خبط عشواء خبط عشواء. [ خ َ طِ ع َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آن شتری است که ضعفی در بصر و چشم خود دارد و خود را بهنگام رفتن نمیتواند حفظ کند. (از متن ال... غزوه ٔ خبط غزوه ٔ خبط. [ غ َزْ وَ ی ِ خ َ ب َ ] (اِخ ) ابن اثیر غزوه ٔ خبط آورده است ولی در طبقات ابن سعد و امتاع الاسماع سریه شمرده شده است . رجوع به ... خبت خبت . [ خ َ ] (ع اِ) زمین بدون سنگلاخ که در آن شن ریزه باشد. (از یاقوت در معجم البلدان ). || زمین گود وسیع. (از اقرب الموارد) (از متن ال... خبت خبت . ۞ [ خ َ ] (ع مص ) فرونشستن زمین . پست شدن زمین . انخفاض یافتن آن . بصورت خبت درآمدن زمین . (از معجم الوسیط). || پوشیده شدن نام ک... خبت خبت . [ خ َ ] (اِخ ) نام صحرایی است بین مکه و مدینه که آنرا خبت الجمیش نیز میگویند. (معجم البلدان یاقوت ). رجوع به خبت الجمیش شود. خبت خبت . [خ َ ] (اِخ ) نام موضعی است بشام . (از منتهی الارب ). خبت خبت . [ خ َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای زبید بیمن . (از یاقوت در معجم البلدان ) (از منتهی الارب ). خبت خبت . [ خ َ ] (اِخ ) آبی است مر کلب را. (از یاقوت ) (از منتهی الارب ). عزان خبت عزان خبت . [ ع َزْ زا ن ُ خ َ ] (اِخ ) از قلعه های تعز است در کوه صَبِر در یمن . (از معجم البلدان ). خبت الجمیش خبت الجمیش . [ خ َ تُل ْ ج َ ] (اِخ ) نام صحرائی است میان حرمین شریفین یعنی بین مکه و مدینه . این ناحیه را خبت هم میگویند. (از منتهی الار... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود