خت
نویسه گردانی:
ḴT
خت . [ خ ِ ] (اِ) دو.دوندگی . || تابش . جلوه . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
خط. [ خ َطط / خ ِطط ] (اِخ ) نام موضعی است ببحرین که نیزه های خوب بدانجا منسوب است . (یادداشت بخط مؤلف ) : و بر اردشیر که دارالملک کرمانست...
خط. [ خ ُطط ](اِخ ) یکی از دو کوه مکه که ابوقبیس و احمر باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). در معجم البلدان آمده است : نام کوهی واقع در م...
خط. [ خ ُطط ] (اِخ ) موضع حیی . (ناظم الاطباء).
خط. [ خ ُطط ] (اِخ ) نام جای پرنخلستان است در بحرین و آنرا خط عبدالقیس نیز می گویند. (معجم البلدان ).
تاریخ خط پارسی:
نباید پنداشت که خط یکباره در گوشه ای از جهان از طرف یک یا چند تن به طور کاملی اختراع شده و از آن جا به دیگر جاها به ارمغان رفته است ؛...
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
دیپ dip (پهلوی) این واژه در پارسی دری دبیره شده است.
پالی (سنسکریت)
خط /xat[t]/ ۱. مجموع نشانههایی که کلمات یک زبان با آن نوشته میشود. ۲. دستخط. ۳. خوشنویسی: کلاس خط. ۴. شیوهای که با آن الفبای یک زبان نوشته میشود:...
خطxat[t] معنی ۱. مجموع نشانههایی که کلمات یک زبان با آن نوشته میشود. ۲. دستخط. ۳. خوشنویسی: کلاس خط. ۴. شیوهای که با آن الفبای یک زبان نوشته میشو...
خطء. [ خ َ ] (ع مص ) کف انداختن دیگ . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خطأت القدر بزبدها خطء. (منتهی الارب ). || (ص ) ...
خطء. [ خ ِ ] (ع مص ) گناه کردن بقصد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس )(از لسان العرب ). || گناه کردن . منه : خطی ٔفی ذنبه ؛ براه خطا رفت بقصد...