ختع
نویسه گردانی:
ḴTʽ
ختع.[ خ ُ ت َ ] (ع اِ) کفتار. (از منتهی الارب ). نامی از نامهای کفتار است ولی ثبت نشده است . (از متن اللغة). کفتار ماده . (از ناظم الاطباء). || راهبر دانا در رهبری . (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط): وجدته خُتَع لاسکع؛ ای لایتحیر. (از متن اللغة).
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
خطا. [ خ ُ ] (اِخ ) نام جائیست در بین کوفه و شام . (معجم البلدان ).
خطاء. [ خ ِ ] (ع اِ) ج ِ خَطوَة. (منتهی الارب ). رجوع به خطوه در این لغت نامه شود.
خطاء. [ خ َطْ طا ] (ع ص ) آنکه پیوسته خطا می کند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
خطاء. [ خ َ ] (ع ص ، اِ) ناراست . نقیض صواب . || گناه بی قصد. (منتهی الارب ).
بی خطا. [ خ َ ] (ص مرکب ) دور از خطا و اشتباه . بیگنه . غیرمقصر : ملک آن تست و شاهی فرمای هرچه خواهی گر بیگنه بسوزی ور بیخطا بگیری . سعدی .بن...
خطا گفتن . [ خ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) اشتباه گفتن . غلط گفتن . اشتباه کردن ۞ : خود به خطا گفتم اگر خواندمت عفو کن از بنده قصور ای صنم .سعدی ...
خطا جستن . [ خ َ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) اشتباه یافتن . سهو یافتن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خطا رفتن . [ خ َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) به اشتباه رفتن . بسهو رفتن : سکندر بحیوان خطا می رودمن اینجا سکندر کجا می رود. نظامی .ما چون نشانه پای ب...
خطا شدن . [ خ َ ش ُدَ ] (مص مرکب ) اشتباه شدن . غلط درآمدن : ضیح ؛ خطا شدن تیر. ضیحان ؛ خطا شدن تیر. (تاج المصادر بیهقی ).
کاتای (Cathay) (/kæˈθeɪ/) [خطای/ختای] نامی است تاریخی برای چین که مدتها در اروپا [بعنوان سرزمینی متفاوت] بکار می رفت. در اوایل دوره مدرن، اروپایی ها ک...