اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ختم

نویسه گردانی: ḴTM
ختم . [ خ َ ] (ع اِ) انگوین . (از مهذب الاسماء). انگبین . || دهانه های انگبین . (از منتهی الارب )(متن اللغة) (معجم الوسیط). || مُهر. ج ، ختوم . (از یادداشت مؤلف ). || رَین . (از یادداشتهای مؤلف ). || طبع. (از یادداشتهای مؤلف ). || پایان گفتار و کلام :
چو شد ختم گفتار بیور همه
مر آنرا شنیدند شاه و رمه .

فردوسی .


|| آخر. سرانجام . پایان . انتهاء. تمام . انجام . (ناظم الاطباء). || بپایان رسیده . تمام شده . پایان امری بوجهی که تو گویی دیگر آن امر را پایانی به این خوبی وکمال نیست :
سخن گفتن به که ختم است میدانی و می پرسی
فلک را بین که می گوید بخاقانی بخاقانی .

خاقانی .


سلطنت امروز ختم بر پسر طغرل است
کایت حق پروری در گهر طغرل است .

خاقانی .


تو گویی تا قیامت زشت رویی
برو ختم است و بر یوسف نکویی .

سعدی (گلستان ).


|| (اِمص ) فاتحه خوانی . بعزای کسی نشستن . تذکر کسی .
- ختم امری بودن ؛ واجد آن امر بحد نهائی بودن . آن صفت را بحدی داشتن که تو گویی دیگر نمی تواند کسی آنرا به این کمال دارا باشد چون : فلانی ختم حقه بازهاست ، فلانی ختم بی شرفهاست .
- ختم امن یجیب ؛ انجام تشریفات مذهبی است که با تکرار جمله ٔ «امّن یجیب المضطر اذا دعاه فیکشف السوء» (قرآن 62/27) همراه است ، کنایه از تضرع و بدبختی نیز می باشد.
- ختم چهار ضرب ؛ انجام تشریفات مذهبی است که با ذکر عبارت : «اللهم العن عمر ثم ابابکر و عمر ثم عثمان و عمر ثم عمر ثم عمر» همراه است .
- ختم حق ؛ مهر الهی . کنایه است از آیه «ختم اﷲ علی قلوبهم ...» (قرآن 7/2) آن سرپوش و دربستگی که حق بر امری میزند :
بازدان کز چیست این روپوشها
ختم حق بر چشمها و گوشها.

(مثنوی ).


- ختم سخن ؛ پایان سخن . نهایت کلام :
خاتمه ٔ فکرت و ختم سخن
نام خدایست بر او ختم کن .

نظامی .


- ختم عمل ؛ قرارداد. (ناظم الاطباء).
- || سرانجام . (از ناظم الاطباء).
- ختم قرآن ؛ یک دور قرآن را از ابتداء تا انتهاء خواندن .
- ختم کمال ؛ نهایت کمال . انتهای کمال :
ختم کمال گوهر عباس مقتفی
که اعزاز یافت گوهر آدم ز جوهرش .

خاقانی .


- ختم نبوت ؛ کسی که نبوت بر او ختم شده باشد. کنایه از حضرت محمدبن عبداﷲ است :
یکی ختم نبوت گشته ذاتش
یکی ختم ممالک بر حیاتش .

نظامی .


- مجلس ختم ؛ مجلس فاتحه خوانی . مجلس عزای کسی . مجلس ترحیم . مجلس یادبود مرده .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ختم . [ خ َ ] (ع مص ) مهر کردن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از منتهی الارب ). || پوشانیدن دهان ظرف غذا یا شراب بگل یا موم تا نه از...
ختم . [ خ َ ت َ ] (ع اِ) مهر. انگشتری . (از منتهی الارب ) (متن اللغة).
ختم . [ خ ُ ت ُ ] (ع اِ) ج ِ خِتام که جای پیوند مفاصل اسب است . (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط). || ج ِ خِتام و آن گلی است ک...
ختم . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سربنان بخش زرند کرمان واقع در 52 هزارگزی شمال خاوری زرند و هشتهزارگزی خاور راه مالرو زرند- راور. این ...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: اَغْر (پهلوی) آئیس (اوستایی: آئیثیَ) ویرام (سنسکریت)
این واژه تازى (اربى) ست و سپارش مى شود بجاى آن از واژه هاى اَغْرْ Aqr یا اَگْرْ Agr (در پهلوى ختم ، پایان ، نهایت ، فرجام) ، پایان ، فَرْژَفت Farjaft ...
ختم شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بفرجام رسیدن . به انتها رسیدن . پایان یافتن . تمام گشتن : در این ایام شد ختم سخن بر نامه ٔ صائب مسلم بو...
طین ختم . [ ن ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )گِل مهر. گِل سرخ . و رجوع به غیاث ذیل ختام و ختامه و همین لغت نامه ذیل لک و لاک و طین مخت...
ختم الملک . [ خ َ مُل ْ م َ ل ِ ] (ع اِ مرکب ) طین مختوم . گل مختوم . خواتیم الملک . رجوع به طین مختوم شود.
ختم السنه . [ خ َ مُس ْ س َ ن َ ] (ع اِ مرکب ) روز آخر سال . روز پایان سال . روزی که در آن روز سال تمام میشود. آخرین روز اسفند در سالهای شمسی...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.