خجل . [ خ َ ج َ ] (ع مص ) از قیل و قال افتادن و سست شدن بواسطه ٔ حیا یا احساس ذلت و خواری . (از متن اللغة).
۞ شرمگین شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) استحیاء و شرم کردن از فعلی که شخص انجام داده است . (از متن اللغة)
۞ . استحیاء. (از معجم الوسیط). || سرگشته و بیخود گردیدن از شرم .(از منتهی الارب ). دهش و تحیر من الاستحیاء. (از متن اللغة). تحیر و اضطراب از حیاء. (از اقرب الموارد). || در وحل فروماندن شتر. (از منتهی الارب ). بگل فروماندن شتر و متحیر گردیدن او. (از متن اللغة). || بگل فروماندن هر حیوانی و متحیر گردیدن او. (از معجم الوسیط). || گران گشتن باربر حمل کننده . || دراز و پیچیده گشتن گیاه . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || پرعلف شدن بیابان . (از اقرب الموارد). || خدوک شدن در کار بر کسی و ندانستن بیرون شدن از آن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد). || زیاد شدن مگس بیابان و نبات . (از متن اللغة). || نابسامان شدن و پیچیده شدن و تا خوردن جل حیوان بر پشت آن بواسطه ٔ بزرگی . || تاخوردن و نابسامان شدن لباس بر پوشنده بواسطه ٔ بزرگی . (از معجم الوسیط) (از متن اللغة). || فیریدن از نعمت . (از منتهی الارب ). سرکشی کردن بر اثر غنا و دارایی . ( از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || فاسد شدن شیئی . (از اقرب الموارد) (از معجم الوسیط). || بستوه آمدن . (از منتهی الارب ). || سرکشی کردن . (از متن اللغة)
۞ . || سستی کردن از جستجوی رزق . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کهنه شدن لباس . (از معجم الوسیط)
۞ .