خجل سار. [ خ َ ج ِ ] (ص مرکب ) شرمسار.شرم زده . خجل گونه . خجلت زده . خجالت کشیده
: بدستار و جبه خجل سارم از تو
در عفو بگذار چون سنگ بسته .
خاقانی .
نزد رئیس چون الف کوفی آمدم
چون دال سرفکنده خجل سار میروم .
خاقانی .
خجل سارم از بس نوا و نوالش
کنون زان نوال و نوا می گریزم .
خاقانی .