خجل شدن . [ خ َ ج ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شرمسارشدن . سرافکنده شدن . خجلت کشیدن . شرمساری بردن . آزرم کردن . شرم زده شدن
: آن یهودی شد سیه روی و خجل
شد پشیمان زین سبب بیمار دل .
مولوی .
خجل شوند کنون دختران مصر چمن
که گل ز خار برآیدچو یوسف از زندان .
سعدی .
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید.
سعدی (بوستان ).