اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خدا

نویسه گردانی: ḴDʼ
خدا. [ خ َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ). یاقوت آن را بنقل از عمرانی ذکر می کند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کار به خدا افتادن . [ ب ِ خ ُ اُ دَ ] (مص مرکب )از تدبیر و چاره گذشتن کار. (آنندراج ) : حق شناسان ز پی مطلب آسان نروندکار دشوار چو افتد بخدا م...
در لغت به معنی دعایی برای محافظت فرد از بلایا توسط خداوند است . در استعاره به معنی : می دانم شما به من کم لطفی می کنید یا خواهید کرد ، اما من از خداو...
خدع . [ خ َ / خ ِ ] (ع مص ) فریفتن کسی را و خواستن آنکه بوی مکروهی رساند بدون آنکه او باخبر شود. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ظاهر ک...
خدع . [ خ َ دَ ] (ع اِ) اژدهای مکار. اژدهای حیله گر. اژدهای نیرنگ زن . اژدهای فریب ده . (از منتهی الارب ) (از قاموس ) (از تاج العروس ) (از لسان...
خدع . [ خ َ دِ] (ع ص ) چپ دهنده ٔ در کار. ۞ (از ناظم الاطباء). مراوغ . (از اقرب الموارد) حیله گر. حیوانی که از راه دور میشود مر خدیعت و مکر را...
خدع . [ خ ُ دُ ] (ع اِ) ج ِ خَدوع و خدوع ، به معنی خدعه کن بسیار است . رجوع به خدوع در این لغت نامه شود.
خدع . [ خ ُ دَ ] (ع اِ) ج ِ خُدعَه . رجوع به خدعه شود.
خدع . [ خ َ ] (اِخ ) انصاری . ابوموسی گفت : که علی عسکری و ابوالفتح ازوی ذکری در حرف خا (خدع ) آورده اند و حال آنکه صحیح با جیم است یعنی ...
خدع گر. [ خ ُ گ َ ] (ص مرکب ) فریبنده . دغل باز. (از آنندراج ). این ترکیب شاید از ترکیبات فارسی زبانان هند باشد،زیرا در بین ایرانیان خدعه گر مش...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.