خداداد
نویسه گردانی:
ḴDʼDʼD
خداداد. [ خ ُ ] (اِخ ) نام کسی که مردمان را گروه گروه کرد. از اعلام است . (از ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
خداداد. [ خ ُ ] (ن مف مرکب ) چیزی که خدا بخشنده است و کس را در آن دخلی نباشد. (آنندراج ). فطری . جبلی . موهوبی : گفت کافر خدای داد بمن این ...
خداداد. [ خ ُ ] (اِخ ) نام مملکتی که سلطان تیپو پادشاه میسوری در آن سلطنت کرد. (از ناظم الاطباء).
خداداد. [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل وفریز بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 19هزارگزی جنوب خاوری خوسف . این ناحیه در دامنه ٔ کوه وا...
باب خداداد. [ خ ُ ] (اِخ ) رجوع به قشلاق دره ٔ صالحان (نام فعلی آن ) شود. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
چشمه خداداد. [ چ َ م َ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد که در 84 هزارگزی شمال خاوری فریمان واقع است . م...
قنات خداداد. [ ق َ خ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت ، واقع در 2هزارگزی جنوب ساردوئیه متصل به ساردوئیه . سکنه ٔ آن ...
کلاته خداداد. [ ک َ ت ِ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند. در دامنه و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
حسینیه ٔ خداداد. [ ح ُس َ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول . واقع در 37هزارگزی شمال خاوری اندیمشک کنار را...
ده خدا داد. [ دِه ْ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان . واقع در40هزارگزی شمال باختری سنقر. سکنه ٔ آن...