اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خدای خوان

نویسه گردانی: ḴDʼY ḴWAN
خدای خوان . [ خ ُ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه خدای را طلبد. آنکه خدای تعالی را خواند :
دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوشخو
تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان .

سعدی (طیبات ).


|| (اِ مرکب ) کنایه از انگشت شهادت . انگشت سبابه :
از ناله ٔ من رقیب در گوش
انگشت خدای خوان نهاده .

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.