خدع
نویسه گردانی:
ḴDʽ
خدع . [ خ ُ دُ ] (ع اِ) ج ِ خَدوع و خدوع ، به معنی خدعه کن بسیار است . رجوع به خدوع در این لغت نامه شود.
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
خُدا نام اطلاق شده در فارسی به موجود آفریدگار جهان؛ اما متمایز از آن، در نظامهای ایمانی است، خواه این خدا به صورت یکتا در یکتاپرستی مطرح باشد، یا به ...
بن یا تخمه ی هستی... که در "اوستا" بعنوان بانی یا "نقطه زایش عالم" بوده و همه ی هستی از بطن این تخمه آمده است...
خداء. [ خ َدْ دا ] (اِخ ) نام موضعی است . یاقوت آن را بنقل از کتاب جمهره آورده ولی معلوم نکرده است که محل آن در کجاست در «منتهی الارب ...
خدا را. [ خ ُ ] (صوت یا ق مرکب ) ۞ برای خدا. از بهر خدا. (آنندراج ). بجهت خدا. محضاً ﷲ. (یادداشت بخط مؤلف ) : دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا ...
دش خدا. [ دُ خ ُ ] (اِ مرکب ) دش خدای . دژخدای . جبار. طاغیه . متمرد. سلطان جائر. سلطان مستبد. حاکم جائر. خودکامه . پادشاه مستبد: ذیونوسیوس دش خدا...
یا خدا. (شبه جمله عربی، حرف ندای یا، نام فارسی خدا). یاء ندای عربی را فارسی زبانان نیز نظماً و نثراً استعمال کنندچنانکه در محاورات گویند یا اﷲ، یاهو، ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شیر خدا. [ رِ خ ُ ] (اِخ ) شیر خدای . لقب حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب . (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ اسداﷲ، یکی از القاب حضرت علی کرّم اﷲ و...
ظل خدا. [ ظِل ْ ل ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظل ّ حق . (برهان قاطع).
مهر خدا. [ م ُ رِ خ ُ ] (ص مرکب ) کنایه ازباکره . (آنندراج ). || (اِ مرکب ) بکارت .