اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خذاء

نویسه گردانی: ḴḎʼʼ
خذاء. [ خ َ ] (ع حامص ) فروتنی نمودن و منقاد کسی شدن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از متن اللغة). مصادر دیگر آن : خذه . خذوء.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خذاء. [ خ َ ] (ع اِمص ) سبکی و سستی شنوایی . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد).
خذا. [ خ َ ] (ع مص )سست و کوفته گردیدن گوش و از بیخ گوش رو بصورت افتادن آن و آن در اسب و خر و خرگوش است و این یا از حیث خلقت است یا ا...
خذا. [ خ ُ ] (اِ) خدا. رب . (ناظم الاطباء).
خظا. [ خ ُ ] (ع مص ) آگنده شدن گوشت و پر گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خذع . [ خ َ ] (ع مص ) بریدن وریزه کردن هر چیزی که صلابت ندارد. ۞ (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بریدن و ریزه ریزه کردن گوشت . (ا...
خذع . [ خ ِ ذَ ] (ع ص ) متفرق ، منه : هم ذهبوا خِذَع َ و مِذَع َ ۞ ؛ رفتند پراگنده و متفرق . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
خزا. [ خ َ ] (ع مص ) در بلاد شهرت افتاده ذلیل و خوار گردیدن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ازلسان العرب ) (از اقرب الموارد). رجوع به ...
خضا. [ خ َ ] (ع مص ) ریزریز شدن چیزی و شکستن آن در صورتی که تر باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). خرد...
خضع. [ خ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اخضع و خضعاء . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خضع. [ خ ُ ض ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ خاضع و خضوع . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.