اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خر

نویسه گردانی: ḴR
خر. [خ ُرر ] (اِخ ) نام آبی است در دیار بنی کلب بن وبره درشام نزدیک جاسم ابن العدالاجداری و کلبی گفته است :
و قد یکون کنابالخر مرتبع
والروض حیث تناهی مرتبع البقر.

(از معجم البلدان ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خر عتابی . [ خ َ رِ ع َت ْ تا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمار زرد. زرد. زَبیرة ۞ . حمارمخطّط. (قفطی ). || در آنندراج آمده : الاغی بوده که مردی ...
خر گرفتن . [ خ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کسی را احمق فرض کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
خر گزنده . [ خ َ رِ گ َ زَ دَ / دِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خری که عادت بگاز گرفتن دارد. (یادداشت بخط مؤلف ). حمار عاقور. (منتهی الارب ).
خر تاختن . [ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) خر دوانیدن . خر را با دویدن بحرکت درآوردن : چه تازی خر به پیش تازی اسپان گرفتاری بجهل اندر، گرفتار.ناصرخس...
آنتیک خر. [ خ َ ] (نف مرکب ) آنکه حرفتش خریدن آنتیک است .
افلاس خر. [ اِ خ َ ] (نف مرکب ) خریدار افلاس : افلاس خران جان فروشیم خزپاره کن و پلاس پوشیم .نظامی .
خر آوردن . [خ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) اصطلاحی است قاب بازان را و آن خر نشستن قاب است و کنایه از بد آوردن نیز می باشد.
از تلاقی اسب نر با الاغ ماده بوجود می آید که جثه آن کوچکتر از قاطر (استر) می باشد و از نظر ظاهری شکیل نیست. این حیوان دارای پوزه ای تقریبا باریک و کله...
چقا یا چوقا تپه ای است آتشفشانی در غرب شهرستان بروجرد. این تپه منبعی است غنی متشکل از سنگهای آتشفشانی، گیاهان کمیاب وحشی و همچنین یکی از جاهای تفریح و...
خر در گله . [ خ َ دَ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) جماعتی متسیدند که سیادت ندارندو خویشتن را سید می گویند یعنی سیادت را بخود بسته اند. (از برهان ق...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۱ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.