خراب
نویسه گردانی:
ḴRʼB
خراب . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است جز دهستان راهجردبخش دستجرد خلجستان شهرستان قم . واقع در 12هزارگزی جنوب باختری دستجرد و هفت هزارگزی شمال راه شوسه ٔ اراک بقم در حدود صالح آباد. این ناحیه کوهستانی و سردسیر و دارای 517 تن سکنه است که بزبان فارسی تکلم میکنند. آب آن از قنات و محصولاتش غلات ، پنبه ، سردرختی ، انگور، بادام و قیسی است . اهالی به کشاورزی و کرباس بافی گذران میکنند. از طریق صالح آباد میتوان به آنجا ماشین برد. مزرعه دلیم آباد و انارگ و خراب پائین و شورک جزء آن ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خانه خراب شدن . [ ن َ / ن ِ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بدبخت و تهیدست شدن است . بی چیز شدن . فقیر شدن . زیان فاحش دیدن .
علی سیاه خراب . [ ع َ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور، بخش صحنه ، شهرستان کرمانشاهان . واقع در 24هزارگزی شمال باختری صحنه ، و 4هزارگزی ...
خانه خراب کردن . [ ن َ / ن ِ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بدبخت کردن . تهیدست کردن . بی چیزکردن .
خرعب . [ خ َ ع َ ] (ع اِ) شاخ یک ساله ٔ درخت و شاخ تر و دراز و نازک و نورسته . || (ص ) زن جوان نیکواندام و نرم . || زن سپید نرم و تناور ...