اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خراب شدن

نویسه گردانی: ḴRʼB ŠDN
خراب شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ویران شدن منهدم شدن :
باز وقتی که ده خراب شود
کیسه چون کاسه ٔ رباب شود.

سعدی .


عدو که گفت بغوغا که درگذشتن او
جهان خراب شود سهو بود پندارش .

سعدی .


|| فرودآمدن و خوابیدن . افتادن . واریز کردن چون دیوار و امثال آن . بزیر آمدن :
دیوار دل بسنگ تعنت خراب شد
رخت سرای عقل بیغما کنون شود.

سعدی .


|| سخت مست شدن :
بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد.

حافظ.


|| ضایع شدن . فاسد شدن . عیب پیدا کردن .
- در جایی خراب شدن ؛ در آنجا بار و بندیل گشودن و ماندن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خانه خراب شدن . [ ن َ / ن ِ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بدبخت و تهیدست شدن است . بی چیز شدن . فقیر شدن . زیان فاحش دیدن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.