اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خرابی کردن

نویسه گردانی: ḴRʼBY KRDN
خرابی کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ویرانی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) :
خرابی کند مرد شمشیرزن
نه چندانکه آه دل پیرزن .

سعدی (بوستان ).


|| بی تابی کردن . ناشکیب بودن :
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما.

حافظ.


|| کثافت کردن . آلودن . نجس کردن شلوار یا بستر یا جز آن . ریدن .
- امثال :
اجل سگ را می رسد، چون بمسجد می رود خرابی می کند .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.