اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خرد

نویسه گردانی: ḴRD
خرد. [ خ َ رَ ] (ع اِ) درازی سکوت . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (مص ) ساکت شدن . || خریدة گشتن زن . (ازمنتهی الارب ) (از تاج العروس ). رجوع به خریدة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
زبان بند خرد. [ زَ بام ْب َ دِ خ ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). شراب و می . (ناظم الاطباء). شراب...
تباه خرد شدن . [ ت َ خ ِ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مخبول شدن . دیوانه شدن . سبک مغز شدن : فَنَد تباه خرد شدن از کلان سالی . (منتهی الارب ). رجوع به...
خرد در خط بودن . [ خ ِ رَ دَ خ َ دَ ] (مص مرکب ) رای و عقل و هوش در قید بودن . (از آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ).
خرد و خمیر شدن . [ خ ُ دُ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت خردشدن . خرد و خاکشی شدن . بقطعات بسیار ریز خرد شدن .
خرد و مرد کردن . [ خ ُ دُ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دَک ّ، رَقّت . (تاج المصادر بیهقی ). بَس ّ. رَض ّ. (تاج المصادر بیهقی ).
تره خرد نکردن . [ ت َرَ / رِ خ ُن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول مردم ، بی اعتنایی کامل . کمترین ارزشی برای کسی قایل نبودن : فلان برای توت...
بنات النعش خرد. [ ب َ تُن ْ ن َ ش ِخ ُ ] (اِخ ) بنات النعش اصغر. بنات النعش صغری . دب اصغر. رجوع به بنات النعش و رجوع به ذیل هفت اورنگ شود.
خرد و خمیر کردن . [ خ ُ دُ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقطعات بسیار ریزه شکستن .
خرد و خاکشی شدن . [ خ ُ دُ ک ِشی ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت خرد شدن . ریزه ریزه شدن .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۸ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.