اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خرد و مرد

نویسه گردانی: ḴRD W MRD
خرد و مرد. [ خ ُ دُ م ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ته بساط و چیزهای سهل و ریز باشد.و در مؤید الفضلا خرد و مورد با واو معدوله در ثانی بمعنی ریزه ریزه و ترجمه ٔ منکسر نوشته اند. (از برهان قاطع). خرده مرده نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). ته کار. چیزهای بی ارج . ریز و میز :
گر بخواهد بزخم گرز کند
کوه را خرد و مرد و ریزبریز.

فرخی .


نفس و شیطان خواست خود را پیش برد
وآن عنایت قهر گشت و خرد و مرد.

مولوی (مثنوی ).


چونکه روباهش بسوی برج برد
تاکند شیرش بجمله خرد و مرد...

مولوی (مثنوی ).


خلعت و ادرار از راهش نبرد
کرد کُه را زَامر شاه او خرد و مرد.

مولوی (مثنوی ).


نه هر بار خرما توان خورد و برد
که افتد که ناگه شود خرد و مرد.

سعدی (بوستان ).


خضا؛ خرد و مرد شدن چیزی تر. (منتهی الارب ). لری که بشتاب نماز را تمام کردن میخواسته است ، سوره ٔ توحید رابدین گونه خوانده است : قل هو اﷲ احد با خرد و مردش کفواً احد. (یادداشت بخط مؤلف ). || کلام بیهوده . کلام بی معنی و ناچیز. (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
خرد و مرد کردن . [ خ ُ دُ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دَک ّ، رَقّت . (تاج المصادر بیهقی ). بَس ّ. رَض ّ. (تاج المصادر بیهقی ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.