خرده بین . [ خ ُ دَ
/ دِ ] (نف مرکب ) باریک بین . تیزفهم . هوشمند. باتمییز. دقیق . (ناظم الاطباء). باریک بین (لغت محلی شوشتر). کنایه از باریک بین و نکته دان . (آنندراج ). عاقبت اندیش
: با عدوی خرد مشو خردکین
خرد شوی گر نشوی خرده بین .
نظامی .
چنین فتنه ای را که شد گرم کین
اگر خرده بینی بخردی مبین .
نظامی .
بفکر معنی نازک چو مو شدم باریک
چه غم ز موی شکافان خرده بین دارم .
صائب .
|| عیب بین . (ناظم الاطباء)
: عزب را نکوهش کند خرده بین
که میرنجد از خفت وخیزش زمین .
سعدی (بوستان ).
خرده بیناننددر عالم بسی
واقفند از کار و بار هر کسی .
شیخ بهائی .
-
خرد خرده بین ؛ عقل نکته سنج . عقل نکته بین .