اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خرس

نویسه گردانی: ḴRS
خرس . [ خ َ رِ ] (ع ص ) به شب نخوابنده ،منه : رجل خرس ؛ مردی که بشب نخوابد. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
خرس کن . [ خ ِ ک َ ] (ن مف مرکب ) زمینی که خرس آنرا کنده و مأوای خود ساخته است . (آنندراج ).
خرس وار. [ خ ِ ](ص مرکب ، ق مرکب ) مانند خرس . شبیه خرس : بر خواب و خورد فتنه شدستند خرس وارتا چند گه چنو بخورند و فرومرند.ناصرخسرو.
خرس روی . [ خ ِ ] (ص مرکب ) آنکه صورتش چون صورت خرس است . زشت صورت . کریه الوجه : خرسر و خرس روی و سگ سیرت خر گرفته بکول خیک شراب .سوزنی .
خرس سار. [ خ ِ ] (ص مرکب ) آنکه از زیادی موی بر اندام چون خرس است . || (اِ مرکب ) نام حیوانی بوده بنقل حمداﷲ مستوفی که بشکل و نطق مان...
تپه خرس . [ ت َپ ْ پ َ خ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چمچال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان است که در بیست و پنج هزارگزی باختر صحنه و چهار هزارگ...
خرس بچه . [ خ ِ ب َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بچه خرس ، بَیْلَم . دَیْسَم . (یادداشت بخط مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نوعی خرس که بومی هند است. نام علمی Melursus Ursinus. نام عمومی Sloth Bear.
خرس بزرگ یا دُبّ اکبر (Big Dipper = Ursa Major= Great Wain ) یا هفت‌اورنگ نام یکی از صورت‌های فلکی است. خرس بزرگ یکی از معروفترین صورت فلکی‌های آسمان...
خرس بازی . [ خ ِ ] (حامص مرکب ) بازی و رقص که خرس می کند. کنایه از اعمال مضحک و خنده آور : بازی خرس برده از شمشیرخرس بازی درآوریده بشیر.نظ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.