اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خرس

نویسه گردانی: ḴRS
خرس . [ ] (اِخ ) نام دیهی بوده از دههای معتبر و تابع خوی به آذربایجان . (از نزهةالقلوب چ لیدن ص 85).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
خرس کلمیه . [ خ ِ ک َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) لانه ٔ خرس . جای خرس . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرس قطبی (نام علمی: Ursus maritimus) گونه‌ای از خرس است که بومی محدودهٔ مدار شمالگان، اقیانوس منجمد شمالی و دریاها و خشکی‌های پیرامون آن است. خرس قطبی...
خرس به رقص درآوردن . [ خ ِ ب ِ رَ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) خرس را برقص واداشتن . کنایه از واداشتن کسی به اَعمال مضحک .
در اخترشناسی، به جای به کارگیری نام های برگرفته از سنسکریت، نام های عربی: دبه، مراق، مغرز، فخذ، جون، عناق و قائد را به کار برده اند. جایگزین پارسی آنه...
نگاه کنید به: نام پارسی ستارگان خرس بزرگ در همین لغتنامه.
خرص . [ خ َ ] (ع مص ) حرز کردن میوه بر درخت و کشت زمین . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || دروغ گفتن . || به تخمین و گ...
خرص . [ خ ِ ] (ع اِ) خَرص . خُرص . (منتهی الارب ). رجوع به خَرص و خُرص شود. || حاصل از حرز. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). منه : کم خرص ...
خرص . [ خ ُ ] (ع اِ) خَرص . خِرص . (منتهی الارب ). رجوع به خَرص و خِرص شود.
خرص . [ خ ُ ] (ع اِ) خَرص . رجوع به خَرص و خِرص شود. || حلقه ای از زر و سیم . || حلقه ٔ گوشواره . || حلقه ٔ خرد از زیور. (منتهی الارب ) (ا...
خرص . [ خ َ رَ ] (ع مص ) گرسنه و سرمازده گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || (اِمص ) گرسنگی و سرمازدگی با هم . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.