خرص
نویسه گردانی:
ḴRṢ
خرص . [ خ َ ] (ع مص ) حرز کردن میوه بر درخت و کشت زمین . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || دروغ گفتن . || به تخمین و گمان سخن گفتن . || بستن . سد کردن . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ) (منتهی الارب ). منه : خرص النهر؛ بست نهر را. (منتهی الارب ). || (اِ) آنقدر سنان که بالای لوله باشد. (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خِرص . خُرص . ج ، اَخراص . (منتهی الارب ). || حلقه ای که گرداگردبن سنان است . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). خِرص . خُرص . ج ، اَخراص . (منتهی الارب ). || نیزه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خِرص . خُرص . (منتهی الارب ). ج ، اَخراص . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۳ ثانیه
در اخترشناسی، به جای به کارگیری نام های برگرفته از سنسکریت، نام های عربی: دبه، مراق، مغرز، فخذ، جون، عناق و قائد را به کار برده اند. جایگزین پارسی آنه...
نگاه کنید به: نام پارسی ستارگان خرس بزرگ در همین لغتنامه.