خرص
نویسه گردانی:
ḴRṢ
خرص . [ خ ِ ] (ع اِ) خَرص . خُرص . (منتهی الارب ). رجوع به خَرص و خُرص شود. || حاصل از حرز. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). منه : کم خرص ارضک ؟ (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || شتر سخت و قوی . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). || نیزه ٔ باریک . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). || خرس (به این معنی معرب از فارسی است ). (ناظم الاطباء). || زنبیل و انبان . || شی ٔ. چیز اندک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). منه : مایملک خرصاً؛ ای شیئاً.(از تاج العروس ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حلقه ای از زر و سیم . || حلقه ٔ گوشواره . || حلقه ٔ خرد از زیور. || شاخ خرمای بزرگ دورکرده . || میخ چوبی که بخیک درزنند. || نیزه و سنان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خرصان [ خ ِ / خ ُ ] .
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
در اخترشناسی، به جای به کارگیری نام های برگرفته از سنسکریت، نام های عربی: دبه، مراق، مغرز، فخذ، جون، عناق و قائد را به کار برده اند. جایگزین پارسی آنه...
نگاه کنید به: نام پارسی ستارگان خرس بزرگ در همین لغتنامه.