اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خرقه پوش

نویسه گردانی: ḴRQH PWŠ
خرقه پوش . [ خ ِ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) درویش . صوفی . آنکه خرقه پوشد : خرقه پوشی در کاروان حجاز همراه ما بود. (گلستان ).
ای زاهد خرقه پوش تا کی
با عاشق خسته دل کنی جنگ ؟

سعدی (طیبات ).


در میان صومعه سالوس پرمعنی منم
خرقه پوش خودفروش خالی از معنی منم .

سعدی (بدایع).


چه جای صحبت نامحرمست مجلس انس
سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد.

حافظ.


|| ژنده پوش . آنکه پارچه هاو لته ها بهم دوزد و پوشد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.