اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خرم

نویسه گردانی: ḴRM
خرم . [ خ َ ] (ع اِ) بینی کوه . (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پوست تخم مرغ است که بجهت ادویه ٔ عین مشغول کرده باشند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || پشته و یا بینی کوه که جدا شده باشد از دیگری . (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دماغه . (ازتاج العروس ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (مص ) (اصطلاح عروض ) افتادن فای فعولن و میم مفاعیلن در عروض . (از ناظم الاطباء). در کشاف اصطلاحات فنون آمده : هو حذف المیم من مفاعیلن لیبقی فاعیلن فنقل الی مفعولن و یسمی اخرم . (تعریفات جرجانی ). حذف حرف اول از جزء است چنانچه در عنوان الشرف گفته ، و در پاره ای از رسائل عروض عرب گوید: خرم افکندن اولین متحرک از وتد مجموع باشد در صورتی که جزء در صدر بیت واقع شده باشد پس اگر این عمل در فعولن سالم صورت گیرد آنرا عضب خوانند و خرم اعم از عضب و ثلم باشد - انتهی . در رساله ٔ قطب الدین سرخسی آمده که خرم اسقاط اول ْ وتد مجموع است ، و در عروض سیفی آورده که خرم انداختن میم مفاعیلن است و چون فاعیلن کلمه ٔ غیرمستعمل باقی ماند بجایش مفعولن نهند و آن رکن که در آن خرم واقع شود آنرا اخرم گویند، و در منتخب می گوید: خرم رفتن فای فعولن و میم مفاعیلن است پس در اختلاف عبارات امعان نظری کن . || (مص ) باز کردن درز دوخته را. (از تاج العروس ) : اما علاج ، آنکه جراحت بر او [ بر زبان ] آید و رباطی کوتاه گردد دستکاریست و بریدن آن رباط چندانکه زفان مسترخی نشود و اگراز بریدن ترسند که چون بسیار آید اولیتر آن باشد که خرم کنند و آن چنان باشد که ابریشمی بوزن اندر زیر آن رباط کشند به احتیاط و ببندند و رگها را گوش دارند تا در ابریشم و بند او نباشند تا بریده نشوند آن ابریشم را بگذارند و همی آزمایند تا آن روز که آن رباط بریده نشود و ابریشم برون آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || شکافتن دیوار بینی را. || بریدن و کم کردن چیزی را از کسی ، منه : ماخرمت منه شیئاً. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || خارج از راه شدن رهبر، منه : ماخرم الدلیل عن الطریق . (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (منتهی الارب ). || افتاده . افتادگی در کتاب و مانند آن . (یادداشت بخط مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 44هزارگزی شمال باختری رود و 8هزارگزی باختر س...
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مایوان بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 37هزارگزی جنوب باختری قوچان سر راه مالرو عمومی قو...
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نقاب بخش جغتای شهرستان سبزوارواقع در 55هزارگزی خاور جغتای و 3هزارگزی شمال اتومبیلرو جغتای ...
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ )دهی است از دهستان رقه ٔ بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس واقع در 22هزارگزی باختر بشرویه و 8هزارگزی شمال مالرو عمومی ...
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور، واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری چکنه بالا. این ده کوهستا...
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری نیشابور. این ده در جلگه وا...
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنارشهر بخش بردسکن شهرستان کاشمر واقع در 23هزارگزی جنوب بردسکن و سر راه مالرو عمومی بردسکن ...
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ باختری رفسنجان واقع در 6هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 5هزارگزی شمال شوسه ٔرفسنج...
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکیست از دهستان سیریز بخش زرند شهرستان کرمان ، واقع در 40هزارگزی شمال باختری زرند و 6هزارگزی خاور فرعی زر...
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرنبان بخش زرند شهرستان کرمان ، واقع در 30هزارگزی شمال خاوری زرند و 10هزارگزی خاوری ف...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۳ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.