اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خرم

نویسه گردانی: ḴRM
خرم . [ خ ُ رَ ] (ص ) مخفف خُرّم . خندان . خوشوقت . شادمان . (از ناظم الاطباء) :
خرم میزی که تا سبزی برآید.

(ویس و رامین ).


از تیغ او ولایت بدخواه او خراب
از رای او ولایت احباب او خرم .

فرخی .


چرا نه مردم عاقل چنان بود که بعمر
چو دردسر رسدش مردمان دژم گردند
چنان نباید گشتن که گر سرش ببری
بسر بریدن او دوستان خرم گردند.

عسجدی .


ایزد ازخلق تو آرد در جهان پیدا بهار
زآن چو نیسان اندرآمد زآن شود گیتی خرم .

مسعودسعد.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
خرم چماز. [ خ ُرْ رَ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 48هزارگزی شمال کیاسر. این ناحیه کوهستانی...
خرم خرام . [ خ ُرْ رَ خ َ ] (نف مرکب ) خوش خرام . نیکوخرام : ای حاجبی که بر فلک آبگون هلال در رشک نعل مرکب خرم خرام تست . سوزنی .خرامیدنش ب...
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ] (اِ مرکب ) هر جای مزروع و دلکش . (ناظم الاطباء).
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) نام قریه ای است از قرای بلخ . (معجم البلدان ).
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) نام قریه ای است از قرای ری . (معجم البلدان ).
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) شهری بوده است در خوزستان که شاپور ذوالاکتاف آنرا بنا کرد : زبهر اسیران یکی شهر کردجهان رااز آن بوم پربهر کردک...
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) نام رودیست که از قریه ٔ باباکمال وارد نهاوند میشود و تا قریه ٔ طایمه جریان دارد. سرچشمه ٔ آن از کولانست . (یادداش...
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای شهرستان شهسوار (تنکابن ) و همچنین نام قصبه ٔ مرکز دهستان است . این دهستان در قسمت جنوب و...
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ](اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان خرم آباد شهرستان شهسوار، واقع در 5هزارگزی جنوب شهسوار. دشت ، معتدل ، مرطوب . آب از رودخانه ٔ چش...
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) شهرستان خرم آباد یا منطقه ٔ لرستان ، یکی از شهرستانهای مهم استان ششم کشور بوده و خلاصه ٔ مشخصات آن بشرح زیر اس...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۳ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.