اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خریطه

نویسه گردانی: ḴRYṬH
خریطه . [ خ َ طَ ] (ع اِ) کیسه ای از پوست و مانند آن که در آن چیزی کرده دهن آن بند کنند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خَرائط. ظبیة. خلیته . کریتا ۞ . کیسه . (یادداشت بخط مؤلف ) :
مشکی از آب کرده پنهان پر
در خریطه نگاه داشت چو در.

نظامی .


خریطه بر خریطه بسته زنجیر
ز خسرو تا به کیخسرو همی گیر.

نظامی .


نقل است که در پیش مریدی حکایت می کرد که در بصره نان پزی هست که درجه ٔ ولایت دارد مرید برخاست و به بصره رفت نان پز را دید خریطه در محاسن کرده چنانکه عادت نانوایان باشد چون نظر مرید بر وی افتاد بر خاطر او بگذشت که اگر او را درجه ٔ ولایت بودی از آتش احتراز نکردی . (تذکرةالاولیاء عطار). || کیسه و جوال کوچک که در آن مکتوبات گذارند. (از ناظم الاطباء). امیر خواجه بونصر را آواز داد پیش تخت شدو نامه بستد و باز پس آمد و روی ... بایستاد و خریطه بگشاد و نامه بخواند. (تاریخ بیهقی ). رسول بر خاست و نامه در خریطه ٔ دیبای سیاه پیش تخت برد و بدست امیر داد و باز گشت . (تاریخ بیهقی ). و نماز دیگر آن روزصلتی از آن وی رسول دار برد... و پنجاه پارچه ٔ جامه ٔنابریده مرتفع و از عود و مشک و کافور چند خریطه دستوری داد تا برود. (تاریخ بیهقی ). سوری با فطانت طبعو دلیری او بر ظلم گوید ای دواتی خریطه ٔ کاغذ حاضر کن ... (تاریخ بیهق ).
هر ورق کاوفتاد در دستم
همه را در خریطه ای بستم .

نظامی .


به کدام روسپیدی طمع بهشت بندی
تو که در خریطه چندین ورق سیاه داری .

سعدی .


|| بغچه . (ناظم الاطباء):
زآن دم که در خریطه ٔ اطلس عبیر شد
خوشبوی گشت رخت و ببر دلپذیر شد.

نظام قاری .


|| نقشه . (یادداشت بخط مؤلف ). نقشه ٔ جغرافیا. || مکتوب . || کیسه ٔ مصحف . || کیف . || کیف نوشتجات . || جلد. || تخمدان . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
خریطه کش . [ خ َ طَ / طِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) توبره کش . (یادداشت بخط مؤلف ). آنکه در کیسه وسائل کار حمل میکند : شاگردپیشگان و خریطه کشان و...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خریطه دار. [ خ َ طَ / طِ ] (نف مرکب ) حافظ خریطه : و از حواس جاسوس سازد تا جاسوسان جمله اخبار نزدیک وی جمع همی کنند و از قوت حفظ که در آخر د...
خریطه ٔ عطار. [ خ َ طَ / طِ ی ِ ع َطْ طا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قِفدان . (یادداشت بخط مؤلف ).
خریطه ٔ شطرنج . [ خ َ طَ / طِ ی ِ ش َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کیسه ای که در آن وسائل شطرنج گذارند : بجز خریطه ٔ شطرنج و نرد شعر برنج ز بز...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.