اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خسته تن

نویسه گردانی: ḴSTH TN
خسته تن . [ خ َ ت َ /ت ِ ت َ ] (ص مرکب ) مجروح بدن . زخمین تن :
زواره بیامد بر پیلتن
دریده برو جامه و خسته تن .

فردوسی .


همه کشته بودند ماخسته تن
گرفتار در دست آن انجمن .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.