اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خسته گشتن

نویسه گردانی: ḴSTH GŠTN
خسته گشتن . [ خ َ ت َ / ت ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مجروح گشتن ، جراحت برداشتن . مجروح شدن . خسته شدن :
بمادر خبر شد که سهراب گرد
به تیغ پدر خسته گشت و بمرد.

فردوسی .


|| وامانده شدن . مانده شدن . درمانده شدن . قدرت انجام کاری رااز دست دادن . || آزرده دل شدن . رنجیدن . رنجیده خاطر شدن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.