خشایارشا. [ خ َ ] (اِخ ) خشایارشا
۞ پسر داریوش کبیر پادشاه ایران است مادر او آتس سا دختر کوروش بزرگ بود و در سن
35 سالگی بتخت نشست . (
486 ق .م .). چون خشایارشا بتخت نشست نخست با لشکری عازم مصر شد و با وجود مقاومت سخت مصریان شورش آن ناحیه را فرونشاند کیفیت جنگ و فرونشاندن آتش شورش معلوم نیست ولی همینقدر می دانیم که خشایارشا چون فاتح آمد خبیش رئیس شورشیان که خود را فرعون خوانده بود فرار کرد و همدستان او سخت مجازات شدند و مصب نیل به غارت ایرانیان رفت . پس از آن برادر خود هخامنش را والی مصر کرد و در تحت حمایت او نجباء و روحانیون مصری به حقوق خود رسیدند و با اختیاراتی که به آنها داده شده بود باقی ماندند.
484 ق .م . (نقل از کتاب تاریخ هرودت کتاب
7، بند
7). اما قضیه بابل : بابل نیز از موقع استفاده کرد و علم طغیان برافراشت ولی وقایع این شورش هم درست معلوم نیست . اسم یاغی را هرودت ذکر نکرده است ولی از الواحی که بدست آمده معلوم میشود که چند نفر ادعای سلطنت کرده اند زیرا اسم چند نفر از ایشان مانند: «بل شیمانی » یا «بل شیمانا» و «وشی کوشتی » بدست آمده که این دو نفر خود را پادشاه بابل خوانده اند بعد آک شی ماسو نام خود را پادشاه بابل و ممالک دانسته ولی از این اشخاص لوحه هایی که تاریخ آن سال بعد از جلوس خشایارشا باشد بدست نیامده باری چنین معلوم میشود که زوپیر «
zopyre» نام از طرف ایران والی بابل گشته و شورش را فرونشانده است گر چه چندی بعد او کشته شد ولی پسر او بغابوخش بجای او معین شد بهرحال معلوم میشود که در این بار پارسی ها با بابلی ها بخشونت رفتار کرده اند هرودوت می گوید دیوارو معابد شهر را به حکم شاه خراب کردند و مجسمه ٔ مردوک رب النوع بزرگ بابلی ها را به ایران آوردند. «آریان » و «استرابون » گویند معبد بزرگ «اساهیل » خراب شد. این هیکل زرین در نزد بابلی ها خیلی مقدس و مورد پرستش مردمان بود و هر پادشاه قانونی در اول هر سال بابلی دست می گرفت لذا با آوردن آن به ایران بابل از مقام پایتختی محروم شد و ایالتی از ایالات ایران گردید. از لوحه های بابلی یعنی از عنوان خشایارشا در اسناد معاملات بابلی ها چنین مستفاد میشود که در سال سوم یا چهارم سلطنت خشایارشا این واقعه روی داد زیرا در سال پنجم سلطنت او عنوان این شاه را «پادشاه ممالک » نوشته اند و اسمی از بابل نیست پس تاریخ این شورش باید تقریباً بین
482 و
471. ق . م . و قبل از جنگهای ایران و یونان باشد. جنگ ایران و یونان : قبل از اینکه بشرح این جنگ بپردازیم باید بگوئیم که این جنگ بطوری که هرودوت شرح آن را نوشته است یکی از وقایع مهم تاریخ بشر بشمار رفته و محققین قدیم و جدید اروپا بی استثناء عقیده دارند که دوره ٔ هخامنشی دوره ٔ پارسی مشرق قدیم یا آخرین کلمه ٔ آن بود و دولت پارس در ضمن بسط خود بالاخره به یونان برخورد و جنگ بین دو ملت هندو اروپائی به معنی اعم درگرفت و بالاخره برتری تمدن اروپایی محقق شد. از این ببعد شالوده ٔ استیلای عنصر یونانی و تمدن آن در مشرق قدیم ریخته شد و این شالوده محکمتر شدتا در زمان اسکندر استیلای عنصر یونانی تحقق یافت و دوره ٔ جدید در تاریخ مشرق قدیم شروع گردید. اما مدارک این جنگ متأسفانه یکطرفه است زیرا هر چه ما در باره ٔ این جنگ می دانیم مطالبی است که هرودوت تاریخ نویس یونانی ذکر کرده است و در مدارک شرقی اصلاً کلمه ای وجود ندارد و از ارقام و نوشته های هرودوت نیز برمی آیدکه او مطالب خود را از یونانیهای دیگر گرفته و متأسفانه چون قول طرف مقابل در دست نیست مدارک او همه جا گزافه گویی بلامعارض است اما از نوشته های هرودوت برمی آید که اثر حمله ایرانیان بسیار بوده و بعبارت دیگراز طرف ایرانیان به یونانیان صدمات فراوان رسیده است چه حسیات ضد پارسی در آثار یونانیان آن زمان یا نزدیک بدوره ٔ آن جنگ بسیار بوده است . وقایع قبل از جنگ : هرودوت وقایع و عللی که موجب شد تا بین خشایارشا ویونانیان جنگ در گرفت بدین شرح ذکر میکند: دمارات پادشاه سابق اسپارت که در زمان داریوش به او پناهنده شده و حال از نزدیکان خشایارشا گردیده بود همواره به او می گفت که شاه ایران می تواند پلوپونس را بگیرد و حکومت آنجا را تغییر دهد و دمارات را پادشاه کند و البته در این صورت او دست نشانده ٔ ایران خواهد بود.
خانواده آله آد
۞ که در تسالی مقتدر بودند نیز شاه را تحریک به قشون کشی می کردند با این خیال که پس از تسلط ایران در یونان مقام خود را محکم کنند خانواده پی زیسترات که بعد از عدم بهره مندی ایرانیان در ماراتن تا اندازه ای مأیوس شده بودند در این زمان باز امیدوار شدند که به کمک ایران در آتن حکمران شوند و چون والی ایران در لیدیه از لجاجت آنها خسته شده بودو دیگر وقعی بحرف آنها نمی نهاد به دربار ایران آمده با دیدن این و آن از متنفذین درباری راهی به خشایارشا یافته او را به جنگ با یونان تحریک کردند. خانواده های دیگر یونانی نیز که می خواستند بحکومت و اقتدارات سابق خود برسند غیب گوئی را موسوم به ان ماکریت
۞ که کتابهای زیاد با خود داشت پیدا کردند و پیش انداختند و او به کتابهای خود نگاه کرد و گفت که یکی از پادشاهان پارس هر دو طرف هلس پونت (داردانل ) را بهم اتصال خواهد داد و بعد با دلائل ثابت کرد که این پادشاه خشایارشا است علاوه بر این خوی جهانگیری خشایارشا موجب دیگر حمله شد تا آنکه این پادشاه سرانجام مجلس مشاوره ای تشکیل و بزرگان ایران را چنین مخاطب قرار داد: او پس از آنکه از نسب خود یاد کرد گفت که او می بایست پسر لایق چنین خاندانی باشدو به فتوحات پدران خود ادامه دهد و ظاهراً بهترین نقطه برای لشکرکشی یونان است چه مملکتی است که پست تر از مملکت او نیست و بل حاصلخیزتر از آن است و ضمناً با فتوحات در آن ناحیه نسبت به توهینی که بپدر او شده است انتقام خواهد کشید. او گفت پس از آنکه پی در هلس پونت ساختم از اروپا خواهم گذشت و به یونان خواهم رفت تا انتقام توهینی را که آتنی ها به پارسی ها و پدرم وارد کرده اند بکشم . شما خوب می دانید که داریوش تصمیم گرفته بود بر ضد این اقوام اقدام کند ولی مرگ به او فرصت نداد. من بعهده دارم تا آتن را آتش نزنم بازنگردم . چنانکه می دانید مبادرت بدشمنی با من و پدرم اول از طرف آتنی ها بود: اولاً با آریستاگر یکی از بندگان ما به سارد حمله کرده آتش به معابد و جنگل مقدس آن زدند و بعد از آن هم خوب می دانید که وقتی باداتیس و ارتافرن به مملکت آنها رفتند چه بر سر شما آوردند لذا اگر ما آتن و مردم همجوار آنها را که در اراضی پلوپس فریگیائی سکنی دارند مطیع کنیم پارس دیگر حدی جز آسمان نخواهد داشت و آفتاب به مملکتی خارج از حدودممالک ما دیگر نخواهد نگریست . او پس از آنکه آنها را امیدوار کرد که با آنها از تمام اروپا خواهد گذشت آنها را تهییج کرد که ببسط قوا پردازند و به این ترتیب نطق خود را خاتمه داد پس از او مردونیه بسخن درآمد او با مدح و ثنای بسیار از خشایارشا پاره ای از حماقتهای یونانیان را گوشزد کرد و سپس گفت من بر اثر حماقتهای آنان تا مقدونیه پیش رفتم و حال نوبت آن است که باز بجنگ دست یازیم و برتری خود را بجهانیان نشان دهیم پس از بیان مردونیه عموی شاه ارتابان (اردوان )بسخن آمد و گفت اگر عقاید موافق و مخالف اظهار نشودانتخاب بهترین عقیده مقدور نیست باید به یک عقیده اکتفا کرد لذا بهتر آن است که من نظر خود را بگویم : به نظر من جنگ با یونانیان هیچ صلاح نیست چنانکه جنگ پدرت داریوش از بهترین فرزندان این کشور را بخون کشیدپدرت در بوسفور پلی ساخت و بطرف ایستر رفت و در آنجا هم پلی ساخت و به مملکت «سکاها» گذشت سکاها اصرار داشتند که بنیان پل ها را خراب کنند و اگر در آن زمان هیس تیه جبار می لت مانع نشده بود خداوند می داند بر سر برادرم چه می آمد این چقدر بد است که سرنوشت شاهی بدست کسی معین شود حال تو می گویی بر هلس پونت پل می بندم و از آن عبور می کنم اگر در خشکی فاتح شوی و در دریا شکست بخوری وای بتو مطمئناً آنان در دریا از ما قوی ترند آتنی ها دلیرترین مردمانند و همانها هستند که از سپاهیان ما در وقتی که داخل آتیک شدیم کشتار بسیار کردند پس بهتر آن است که این مجلس را مرخص کنی و در این امر فکرت بیشتر نمایی و راه عاقلانه تر پیش گیری اما مردونیه پسر گبریاس تو نیز به آتنی ها افتراء بسیار می زنی و شاه را بجنگ با آنها تحریک می کنی تو مفتری هستی و در افترا دو کس مقصر و یک نفر مظلوم است مفتری مقصر از جهت افتراء و گوش کننده نیز مقصر است از جهت پذیرش اما غایب هیچ گناهی ندارد اگر با این همه جنگ باید کرد جنگ می کنیم ولی شاه در مملکت می ماند و من و تو فرزندان خود را بگروگان پیش شاه می گذاریم و تو آنقدر که عدت می خواهی انتخاب کن و بجنگ رو اگر فایق آمدی من و فرزندان مرا شاه بکشد ولی اگر قول من راست آمد تو و فرزندانت باید کشته شوند باری من بی تأمل در عواقب کار با جنگ موافق نیستم . پس از نطق اردوان شاه برآشفت و با خطاب و عتاب به اردوان نظر خودیعنی جنگ کردن را تأیید کرد و گفت اگر ما آتنی ها را تنبیه نکنیم آنها چنانکه به آسیا آمده سارد را آتش زدند به اراضی ما خواهند آمد و تجاوز خواهند کرد باری یا ما باید مطیع آنها شویم یا آنکه آنها را مطیع کنیم شق ثالث وجود ندارد پس عدالت اقتضا می کند چیزهایی را که بما وارد شده تلافی کنیم . باری مجلس مشاوره با تصمیم بجنگ پایان یافت و شاه مشغول تدارک شد. تاریخ نویسان که همگی متأثر از قول هرودوت اند متفقند که قشون فراهم آمده از طرف خشایارشا به آن حد بود که تاآنروز کس آن را بیاد نداشت و چون در دفعه ٔ اول در حوالی کوه آتس بحریه ایران دچار طوفان گردیده بود در این بار به مدت سه سال بحفر کانالی در آن ناحیه پرداختند و این کار به عهده بوربارس پسر مگاباس وارتاخه پسر آرته بود و پس از آن این مردمان پلی بر رود ستریمون (سترومای کنونی ) در تراکیه بستند و باز خشایارشادر همین اوان امر کرد فنیقی ها و مصریها انبارهایی از غله فراهم آورند و در نقاط مختلف ذخیره کنند تا لشکر ایران در وقت رسیدن به آن نواحی بی آذوقه نماند. پیاده نظام ایران از کری تال
۞ واقع در کاپادوکیه حرکت کرد و به سارد رفت چه امر شده بود که همه ٔ لشکر در این محل جمع شوند و با خشاریاشا حرکت کنند قشون از رود هالیس (قزل ایرماق کنونی )گذشت و داخل فریگیه گردید و بشهر سلن رسید و در این جا بتوسط یکنفر از اهالی لیدی به نام پی ثی یوس نام پسر آتیس که از ثروتمندان بود پذیرایی شایان شد و پس از آن خشایارشا از رود مآندر
۞ گذشت و به دوراهی رسید که یکی به طرف کاریه و دیگری بسوی سارد می رفت شاه راه سارد در پیش گرفت و پس از ورود به سارد رسولانی بشهرهای یونان به استثنای «آتن » و لاسدمون فرستاد تا آب و خاک بخواهند پس از آن شاه خواست تا به آبیدوس
۞ برود. این محل در کنار هلس پونت واقع است توضیح آنکه این بوغاز بین شهر سس تس
۞ و مادی تس
۞ دماغه ای دارد که درمقابل آبیدوس واقع و بطرف دریا سراشیب دارد. از آبیدوس تا این دماغه بحکم خشایارشا دو پل ساختند یکی رافنیقی ها از طناب های کتانی سفید و دیگری را مصریها از ریسمانهایی از کاغذ حصیری چون این پل ساخته شد بادی برخاست و پل ها را خراب کرد وقتی که خبر به خشایارشا رسید در خشم شد و گفت سر مهندسان آن را ببرند و دریا را نیز سیصد ضربه شلاق بزنند و بعد معماران دیگر را مأمور ساختن پل دیگر کرد و روش کار چنین شد: کشتی های پنجاه پارویی و تری رم را بهم اتصال دادند از یکطرف
360 کشتی بود بسمت دریای سیاه و از طرف دیگر
314 کشتی بود بسمت هلس پونت (بوغاز داردانل ). این کشتیها در مقابل جریان آب مقاومت می کردند. از سفاین لنگرهای بزرگ و وزین انداخته تا در مقابل بادهایی که از دریای سیاه می وزید بستند و نیز با کشتی هایی که بطرف مغرب و بحرالجزایر بود چنین کرده بودند تا در مقابل بادهای جنوبی و پارویی قرار داده بودند تا کشتیهای کوچک بتوانند عبور کرده داخل دریای سیاه گردند و از آن خارج شوند. وقتیکه این کارها انجام شد طناب ها را با ماشینهای چوبی که در خشکی بوده کشیدند و این دفعه طنابهایی که استعمال کرده بودند که خلاف دفعه ٔ اول ساده نبود بل طناب های کتان را که دوبدو و طنابهایی را که از پوست درخت بیبلوس ساخته بودند چهار بچهار تاب داده بودند. طناب های آخری ظریف و دارای یک پهنا بود ولی طنابهای کتان خیلی ضخیم می نمود و یک آرش آن یک تالان وزن داشت (یعنی تقریباً
9 من ) همین که پل حاضر شد چوبهای بزرگی موافق عرض پل بریده یکی را پهلوی دیگری روی طنابها نهادند. بعد روی این چوب ها را با تخته بی اینکه درزی پیدا شود فرش کردند و چون این کار هم انجام شد به این تخته ها خاک ریخته پل را صاف و هموار داشتند. بعد از دو طرف پل نرده هایی کشیدند تا اسبها و مال و بنه از دیدن دریا نترسند و رم نکنند ترتیب حرکت لشکریان این بود که ابتداء مال و بنه حمل می شد و سپس بیش از نصف قشون می گذشت بعد دبدبه ٔ شاهی نمودار می گردید در جلو شاه سوارنظامی ممتاز که از تمام پارس جمعآوری شده بود از عقب آن هزار نفر سپاهی مسلح به نیزه که نیز از پارسی ها انتخاب شده بودند و نیزه های خود را پایین می داشتند می آمدند. بعد ده اسب مقدس نیسایه با یراق های ممتاز (اسب نزد پارسیها مقدس نبود آن را مانند مخلوقات خوب آفریده ٔ هرمز می دانستند اینجا هم هرودوت اشتباه کرده ) پس از اسب ها گردونه مقدس زوس که آن را به هشت اسب سفید بسته بودند حرکت می کرد زمام این اسبها را شخصی به دست گرفته از عقب آنها راه می پیمود چه کسی نمی تواند در عرابه بنشیند. بعد از عرابه ٔ زوس عرابه خود خشایارشا که به اسب نیسایه بسته بودند می آمد پهلوی او شخصی که جلو اسبها را داشت پیاده می رفت . این عرابه ران پارسی پسر اتانس بود و پاتی رام فس نام . چنین بود حرکت خشایارشا از سارد: پس از آنکه این سپاه از لیدیه خارج شد بطرف رود کاایک
۞ رفته داخل می سیه گشت و بعد به آتارنه
۞ شهر کارن
۞ رهسپار شد از این شهر راه افتاده از وسط جلگه تب حرکت کرد و از نزدیکی ادرامیت تی و آن تاندر که شهر پلاسگ ها بود گذشته و کوه ایدا را از دست چپ داشته وارد ترواد شد و در پای این کوه اردو زد وسپس از آنجا حرکت کرد از نزدیکی داردانوس عبور نمودو به ابیدوس رسید. هرودوت می گوید خشایارشا بعد از دریسک بطرف یونان رفت این صفحات را تا تسالی مگابیز و بعد مردونیه مطیع کرده بودند و تمام مردمانی که در این نواحی بودند باج دادند. بعد خشایارشا از نزدیکی ساموتراس گذشت و پس از آن برودلیسوس رسید پس از آن از«مارونه آ» «دیسه »، «آبدر» گذشته و از رود «نس توس » که به دریا می ریزد عبور کرد بدریاچه ای رسیدند بعد خشایارشا از نزدیکی مساکن پی یرها
۞ در حالی که کوه پان ژه
۞ را از طرف راست داشت گذشت پس از آن او از میان مردمانی مانند پ ان یان
۞ و «دبر»ها
۞ و «پ اپل »ها
۞ گذشته به رود ستریمون رسید. هرودوت می گوید خشایارشا پس از آن از شهرهای متعدد یونانی گذشت بشهر آکانت رسید. خشایارشا در آکانت فرمانده بحریه را مرخص کرد و دستور داد که با سفاین به ترم
۞ رود و حرکت لشکر در این وقت چنین بود: قسمت اول : درتحت فرماندهی مردونیه و ماسیست از سواحل دریا با بحریه حرکت می کرد. قسمت دوم : در تحت ریاست ترتان تخم و گرگیس در درون قاره و قسمت سوم :با خود خشایارشا در وسط دو لشکر. قسمت آخری در تحت نظر سمردمنس
۞ و مگابیز. بعد از ورود به ترم خشایارشا اردو زد و امتداد اردو ازاین شهر و میگ دونی
۞ تا رود لیدیاس
۞ و هالیاک من
۞ بود و از این شهر کوه های بلندتسالی را موسوم به المپ و اس سا
۞ تماشا کرد. در تسالی خشایارشا زیاد ماند تا قشون او که مشغول جنگل انداختن بود کار خود را تمام کند و در همین جا بود که فرستادگان او برگشتند و از این فرستادگان بعضی با دستی پر و بعضی با دست خالی آمدند.
تسلیم شدن تسالی : اهالی تسالی همین که شنیدند که خشایارشا بقصد یونان حرکت می کند به ایستم که محل اجتماع نمایندگان دول یونانی بود سفرائی فرستادند و چنین گفتند شما بایداز معبر المپ دفاع کنید تا تسالی و تمام یونان را از خسارت جنگ محفوظ دارید و اگر نکنید ما مطیع پارسی ها می شویم چه ما تنها نمی توانیم برای یونان معدوم گردیم یونانیان در نتیجه این اظهار تصمیم گرفتند که قوه ای برای دفاع این معبر تنگ بفرستند این قوه در تمپه
۞ به معبر مزبور رسید. این معبر راهی است که از مقدونیه سفلی به تسالی از دره رود «ب نه » می رود و بین کوه «المپ » و «اس سا» واقع است در اینجا قوای یونانی بده هزار نفری رسید و فرماندهان آنها «اون توسس » پسر «کاره نوس »
۞ سرکرده لاسدمونیها بود و تمبستوکل پسر ن اکلس
۞ فرمانده آتنی . در این بین الکساندر پادشاه مقدونی به آنها پیوست و گفت به فوری این ناحیه را ترک کنید زیرا لشکر ایران بسیار است وچون شما هر قدر هم پایداری بتوانید کنید آنها با دور زدن شما را نابود خواهند کرد.
جنگ ترموپیل : سپاه یونانی اندیشید که بهترین نقطه برای جنگ معبر ترموپیل است چه باریکترین معبر می باشد وبعلاوه آرت میزیوم
۞ نزدیک آن است و با فرستادن قوای بحری بدانجا دو قوه بحری و بری می توانستند به کمک یکدیگر قیام کنند. ارت میزیوم بوغازی است بین جزیره سی یانوس و سواحل ماگنزی ولی ترموپیل محلی است بین کوهی بلند و غیر قابل عبور از طرف مغرب و دریا و باتلاقها از طرف مشرق و در معبری واقع است که از تراخی نه به یونان وسطی می رود و پنجاه پاعرض دارد و در پس و پیش تر موپیل معبر مزبور تنگ میشود تا حدی که فقط یک ارابه از آن می تواند بگذرد و در این جا اهالی فوسید سابقاً دیواری ساخته بودند تا از حمله ٔ اهالی تسالی در امان باشند.
جدال ترموپیل : پس از ورود شاه ایران بحوالی ترموپیل شاه چهار روز جنگ را عقب انداخت و روز پنجم مادیها و کیس سی ها را فرستاد که یونانیها را زنده گرفته نزد او آورند آنها با حمله خود کاری از پیش نبردند. پس از آن پارسی ها را مأمور کرد آنان که موسوم به جاویدانها بودند نیز نتوانستند کاری از پیش برند چه هم لاسدمونیهاخوب می جنگیدند و هم محل موافق جنگ نبود سرانجام یکنفر یونانی ملیانی افی یالت
۞ پسر اوری دم
۞ بطمع پاداش بزرگ نزد خشایارشا رفت و گفت راهی است که از آن می توان پیش رفت و به ترموپیل درآمد خشایارشا با شعف بسیار پیشنهاد «افی یالت » را پذیرفت و هی دارنس مأمور شد تااز آن راه برود چون شب دررسید و چراغها روشن گشت پارسی ها حرکت کردند این کوره راه از رود آسپ شروع میشد و به آلپن
۞ شهر اول لکریهامی رسید پارسی ها پس از عبور از آسپ در تمام شب در کوره راه حرکت کردند و در طلیعه صبح به قله ٔ کوه رسیدنددر اینجا هزار فوسیدی حفاظت می کرد و چون ایرانیان به آنها رسیدند باران تیر به آنها باریدن گرفت و سرانجام آنها فرار را بر قرار ترجیح دادند. هی دارنس پس از این فتح از قله ٔ کوه سرازیر شد و به مدافعین ترموپیل حمله برد فرمانده ترموپیل لئونیداس چون دید که سپاهیان او مرگ را رویاروی خود می بینند عده ای را برداشت و به بقیه فرمان داد که بهر کجا می خواهند بروند باری بقول هرودوت تسپیان ها و اهالی تب بالئونیداس ماندند. صبح حمله ٔ ایرانیان آغاز شد و با وجود مقاومت شدید اسپارتیها عاقبت لئونیداس با همه سپاهیان خود کشته شد و از ایران نیز مردمان نامی چون دو پسر داریوش آبراکوام و هی پرانت بخاک افتادند و چون لشکر اسپارتی شکست خورد اهالی تب که در جنگ شرکت داشتند دست بسوی ایرانیان درازکردند و گفتند ما مجبور بودیم که چنین بجنگیم . در همین اوان جنگ های دریائی زیاد در ناحیه ارتی میزیوم واقع شد که سرانجامی جز غرق چند کشتی چیز دیگر نداشت و ضمناً نیز سپاهیان ایران یک یک شهرهای سر راه خود را گشود تا به آتن سرازیر شد. از زمان حرکت خشایارشا از هلس پونت تا ورود او به اتیک (ناحیه ای است که آتن در آن قرار دارد) چهار ماه طول کشید و چون خشایارشا به آتن رسید شهر را خالی یافت و فقط عده ای از آتنی ها بمعبد پناهنده شده بودند و خزانه داران آن و عده ای از فقرا که نتوانستند از شهر بیرون روند در شهر مانده بودند این ها به ارگ شهر پناه بردند و آن را با چوبهایی محافظت می کردند و پارسی ها برای تسخیر ارگ در تپه ای محاذی آنجا گرفتند و از آنجا تیرهای خود را با نخهای کتان می پیچیدند و آتش زده بشهر می انداختند و بدین منوال آتش بشهر روانه می کردند و استحکامات را در می نوردیدند مردمان آتنی در این موارد چاره ای نداشتند جز آنکه با انداختن سنگهای بزرگ خود را از خطر حمله کنندگان محفوظ دارند باری محاصره بطول انجامید تا اینکه چند نفر از پارسی ها از جایی که بواسطه ٔ استحکام طبیعی مستحفظ نداشت بالا رفته داخل ارگ شدند پارسی ها پس از ورود بشهر دروازه ها را بازکردند وآتنی ها نیز پاره ای خود را کشتند و پاره ای دیگر بمعبد پناه بردند و سرانجام پارسیان معبد را غارت کرده ارگ را آتش زدند و به این ترتیب خشایارشا به آرزوی خود که تنبیه یونانیان و آتش زدن شهر آنها بود رسید.
جنگ دریایی سلامین : یونانیها قبلا می خواستنددر ایستم جنگ دریایی کنند و برای این منظور بادبانهای خود را کشیدند تا بروند و چون تمیستوکل بکشتی خودمراجعت کرد یکنفر آتنی بنام من سی فیل به او گفت چرا اشتباه می کنی و می خواهی محل جنگ را بجای دیگر بری بهترین نقطه برای جنگ سالامین است زیرا اگر یونانیان ازسالامین بیرون روند متفرق میشوند تمیستوکل نظر او راپذیرفت و در شورای جنگ نظر خود را قبولانید و گفت جنگ در ایستم بی فایده است و بهترین نظر جنگ در سالامین است از طرف دیگر شاه ایران نیز برای جنگ دریایی شور کرد همه برای جنگ رأی دادند و فقط آرت میز نام او رااز جنگ برکنار می کرد و می گفت هیچ احتیاجی به لشکرکشی نیست زیرا اگر جنگ دریایی نکنی فتوحات بری تو کافی است که یونانیان را از پای درآورد ولی با جنگ دریایی چون یونانیان قوی تر از تواند نیروی بحری خود را به این وسیله بخطر می اندازی ولی با این همه نظر او گر چه مورد توجه شاه واقع گشت ولی مقبول نیفتاد و عاقبت تصمیم بجنگ گرفته شد. باری جنگ دریایی دراز ایستم در سالامین درگرفت و تمیستوکل فرماندهی این جنگ دریایی را با أوری بیاد به عهده داشت . سالامین جزیره ای است که در نزدیکی آتّیک در مقابل الوزین واقع است و از قاره بواسطه ٔ بوغاز تنگی جدا میشود سکنه ٔ این جزیره از عهد قدیم اژینی ها بود و شهر قدیم این قوم نیز در ساحل جنوبی آن جزیره واقع بود بحریه ٔ ایران پس از ورود به سالامین آرایش یافت و سپس به محاصره کردن سالامین پرداخت و یونانیها هم که در خود جزیره اختلاف را بکنار گذارند و ایستادگی کنند. تعداد ناوگان ایرانی بسیار و مضافاً آن ناوگان بسیار سنگین بودند و قدرت تحرک آنها کم بود ولی بالعکس قدرت ناوگان و تعداد کشتی های یونانی کم بود و در مقابل تحرک آنها بسیار پس از نبرد دریایی سختی جنگ آنطور که باید بنفع ایرانیان جریان نیافت و بر اثر ضیق مکان آنهمه کشتی ایرانی نتوانستند خوب مانور کنند و سرانجام بدون حصول نتیجه جنگ خاتمه یافت . حاصل آنکه بحریه ایران پس از آنروز جنگ ، فردا بجنگ اقدام نکرد و علت آنهم تنگی محل جنگ بود اما اینکه هرودوت شکست می نامد کلمه ای است بیحد نادرست چه ایرانیان بجنگ نپرداختند نه آنکه شکست خورده باشند مضافاً اینکه بحریه ٔ یونان هم تلفات فراوان دید و چون میزان آن تلفات برای بحریه یونان قابل تحمل نبود باید گفت شکست واقعی در این جنگ به آنها وارد آمد زیرا تلفات مزبور وضع بحریه یونان را لنگ کرد و هرگونه قدرت تحرک را از آنان گرفت پس از آنکه جنگ سالامین بپایان رسید خشایارشا قصد بازگشت به ایران کرد ودر جای خود مردونیه را در یونان گذارد مردونیه چون در یونان ماند در جنگ پلاته باز با قشون یونانی مصاف داد ولی در همین مصاف کشته شد و قشون او نیز بقول هرودوت شکست خورد علاوه بر جنگ پلاته در همان اوقات جنگ پلاته در جنگ میکال نیز لشکر ایران از یونانیان شکست یافت باری جنگ های ایران و یونان گرچه نتیجه ای از جهت لشکر کشی برای طرفین متخاصمین نداشت ولی از لحاظ نفوذ تمدن یونانی بشرق اهمیت فراوان داشت و همین نفوذ بعدها با ورود قشون اسکندر تکمیل و افزون شد.
دربار خشایارشا: معروف است که خشایارشا را زنی بود بنام «وشتئی ». این زن از زیبایان جهان بود در وقتی که خشایارشا در قصر خود میهمانی بزرگ برپا کرده بود از غلامان خود خواست تا ملکه را بنزد میهمانان آرند تا آنها زیبایی او به بینند و خیره شوند. چون غلامان بنزد وشتئی رفتند او از آمدن سرپیچی کرده شاه بخشم شد و او را از گذاردن تاج ملکه بودن منع کرد و زن دیگری برای اینکار انتخاب کرد. غلامان و درباریان در پی زن دیگر گشتند و سرانجام هدسه عموزاده مردخای پسر یائیرا یافتند و چون بسیار نیکو بود او را برای همسری شاه انتخاب کردند او پس از یکسال تربیت به نزد شاه هدایت شد و نام استر گرفت و تاج بر سر او نهادند. مقارن این احوال مردخا نیز راز دو نفراز خواجه سرایان بنام «بغتان » و «تارس » نام را که برضد شاه ترتیب داده بودند برملاء کرد بر اثر آن شاه آن دو را بدار آویخت . در دربار هامان نامی نیز بود و از اینجهت که مردخا به او تعظیم نمی کرد کینه مردخای را بدل داشت تا آنکه دانست مردخا یهودی است و از شاه فرمان گرفت که همه یهودیان کشور ایران را بکشد و برای این کار ماه دوازدهم معین گردید. چون این خبر به مردخای رسید او را غم زیاد گرفت و با لباس کنده و کیسه ای در بر کرده و خاکستر بر سر ریخته حال خود به استر گفت و فرمان شاه را نیز برای او فرستاد. استر برای رفع این حکم چاره اندیشید و شاه و هامان را دوبار بمهمانی خواند و شاه پس از آنکه شراب بسیار خورد از استر خواست آنچه مرادت است بمن گوی و حتی اگر نصف پادشاهی من بخواهی بتو دهم استر در بار اول خواست مقصود خود را در میهمانی آن دو گوید ولی نگفت در همین شب شاه را خواب نبرد و فرمود تا سالنامه های سلطنتش را بخوانند خواننده رسید بجایی که راجع بکشف کنگاش بغتان و تارس بود شاه پرسید که چه پاداش در ازای این خدمت دادم آنها گفتند پاداش ندادی در همین وقت هامان وارد شد و شاه جریانرا به او گفت و پاداش چنین کس را خواست او گفت باید چنین کس را لباس شاهی بر تن پوشی وبر اسب شاهی سوار کنی و تاج شاهی بر سر گذاری شاه گفت چنین کار برای مردخا کن پس از آن استر از شاه خواست که حیات ملت او را تأمین کند زیرا آنها دشمنی چون هامان بداشتند شاه غضبناک شد و از اطاق بحالت خشم بیرون رفت و چون بازگشت هامان را دید که بر بستر که استر بر آن بود افتاد شاه گفت : «عجب او در خانه من ودر حضور من به ملکه زور می گوید» چون این گفت روی هامان را با پارچه ای پوشیدند این علامت حکم اعدام بود پس استر بپای شاه افتاد و تقاضای رفع اجرای حکم هامان کرد و شاه دستور داد که حکم آنچه خواهی بنویس و به امضای من رسان استر دستور داد چنین حکم نوشتند و بنزد شاه برد و شاه امضاء کرد و بولایت ها گسیل داشت . خصائل خشایارشا: منابع شرقی چیزی از خصائل او ندارد و فقط مبانی یونانی او را معرفی می کنند هرودوت درباره ٔ او می گوید: خشایارشا شخصی است شکیل ، صبیح و خوش محضر،رفتارش نجیبانه و نظرش بلند دست باز دارد و دل جوانمرد و نظرش در انتخاب اشخاص صائب نیست و بخطا می رود رأی صحیح را می پسندد ولی قوت اراده برای اجرای آن ندارد مغلوب زنان است و زمام امور را بدست خواجه سرایان و زنان می سپارد درباره ٔ اشخاص مفرط است . خلاصه آنکه از او دوره انحطاط در خانواده هخامنشی شروع شد و زمام امور بدست زنان و خواجه سرایان افتاد ولی شایان ذکر است که با وجود اینکه یونانی ها او را بدترین دشمن خود می دانستند باز نتوانسته اند بزرگ منشی یا چنانکه نوشته اند بزرگی روح او را اذعان نکنند گذشته از هرودوت و مورخین دیگر یونانی و اسکندر نیز این صفت او را ستوده . توضیح آنکه در موقع حریق قصور تخت جمشید و ازدحام مقدونیها و یونانیها در آن جا اسکندر به مجسمه خشایارشا بر خورد و چون افتاده دید ایستاد و گفت : «آیا باید بگذرم و بگذارم تو بزمین افتاده باشی تا مجازات شوی در ازای اینکه به یونان لشکر کشیدی یا تو را به احترام آن روح بزرگ و صفات خوبی که داشتی بلند کنم » اسکندر این بگفت لختی در اندیشه فرورفت و پس از آن بگذشت .
قتل خشایارشا: خشایارشا از جهت عدم بهره مندیهای متواتر که در اوایل سلطنتش روی داد بکلی فاقد اراده شد و جهانگیری را فراموش کرد در عیش و عشرت فرورفت بزرگان پارس از این جهت که در خط کشورگشایی افتاده و در هر سلطنت ممالکی به ایران ضمیمه کرده بودند از سستی خشایارشا ناراضی گشته با نظر حقارت دراو نگریستند در این احوال اردوان رئیس قراولان مخصوص شاه کنگاش بر ضد او ترتیب داده خواجه ای رامیتری دات (مهرداد) را در آن داخل کرد کتزیاس اسم این خواجه رااسپاتامیترس
۞ نوشته است اردوان بدستیاری خواجه مذکور شب وارد خوابگاه خشایارشا شده او را در خواب کشت . پس از این واقعه نزد اردشیر، پسر سوم خشایارشا رفته او را از فوت شاه آگاه کردگفت که قتل شاه کار داریوش پسر بزرگ خشایارشا است او برای رسیدن بتخت اینکار کرده و خود اردشیر هم در خطر است سخنان اردوان چنان در مزاج اردشیر نوجوان اثرکرد که او در حال برای کشیدن انتقام پدر و حفظ جان خود بسرای داریوش رفته و بهمدستی اردوان و چند نفر از قراولان او را بکشت . پس از قتل داریوش ، تخت به ویشتاسب پسر دوم خشایارشا می رسید ولی چون او ایالت باخترداشت و غایب بود اردوان اردشیر را بر تخت نشانید بااین مقصود که چندی با او مماشات کند تا موقع قتلش برسد و خودش تخت را صاحب شود جهت امیدواری او را ببهره مندی از اینجا باید دانست که در زمان خشایارشا اعتباری زیاد و اهمیتی یافته بود و هفت پسر او مشاغل مهم در دو اثر دولتی داشتند ولی اردشیر همین که بر کنگاش او آگهی یافت پیش دستی کرده نابودش ساخت سال قتل خشایارشا
466 ق . م . بود. اقتباس از تاریخ ایران باستان ج
1 صص
698 -
906.