خشت زن . [ خ ِ زَ ] (نف مرکب ) خشت مال . قالب دار. آنکه خشت می سازدبه قالب . (یادداشت بخط مؤلف ). کس که خشت می سازد. (از ناظم الاطباء). ملبن . (دهار). لَبّان
: غلام آبکش باید و خشت زن
بود بنده ٔ نازنین مشت زن .
سعدی (گلستان ).
|| آنکه جنگ کند به خشت و زوبین . (شرفنامه ٔ منیری ). تیرانداز. (ناظم الاطباء). خشت انداز. زوبین انداز.