گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خشک نویسه گردانی: ḴŠK خشک . [ خ َ ش َ ] (اِ) مقل . کول . مقل مکی ۞ . آرد میوه مقل . (یادداشت بخط مؤلف ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی خشک بازه خشک بازه . [ خ ُ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) پوست درخت . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). || شاخهای خشکی را گویند که از درخت بریده باشند. (برهان قاطع)... خشک انار خشک انار. [ خ ُ اَ ] (اِ مرکب ) نام مرضی که هرچه مریض آب بخورد تشنگی از او برطرف نشود و به تازی استسقاء خوانند ۞ . (فرهنگ جهانگیری ). خشک ریزه خشک ریزه . [ خ ُ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) حصف . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به خشک رنده شود. خشک دماغ خشک دماغ . [ خ ُ دَ ] (ص مرکب )غمناک . مهموم . دردناک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || متعصب . خشک در عقیده . (یادداشت بخط مؤلف ). || احمق . ا... خشک دره خشک دره . [ خ ُ دَرْ رِ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است به بیرون بشم از قسمتهای کلارستاق مازندران . (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی صف... خشک رنده خشک رنده . [ خ ُ رَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خارش خشک . (آنندراج ). جرب خشک . (ناظم الاطباء): خشک رنده یا خشک ریزه که به عربی آن را حصف گویند بثر... خشک جانی خشک جانی . [ خ ُ ] (حامص مرکب ) حالت خشک جان بودن . حالت عاشق نبودن . بدون عاشقی : اگرم جفا نماید ز برای خشک جانی بوفای او که جانم هم از ... خشک پهلو خشک پهلو. [ خ ُ پ َ ] (ص مرکب ) بی پهلو. (ناظم الاطباء). || آنکه از وجود وی فایده ای به کسی نرسد. (ناظم الاطباء). بخیل . (غیاث اللغات ) (آن... خشک جنگل خشک جنگل . [ خ ُ ج َ گ َ ] (اِ مرکب ) آنجا که جنگلها آغاز میشود و گیاهان جداجدا و دورافتاده از یکدیگر دارد و هنوز انبوه نیست . (یادداشت بخط مؤلف... خشک جهان خشک جهان . [ خ ُ ج َ ] (اِ مرکب ) روزگار و زمانه ای که مردم کریم و صاحب همت در آن نباشد. (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۵ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود