اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خشک

نویسه گردانی: ḴŠK
خشک . [ خ ِ ] (اِ) نام درختچه ای است که میان سلماس و ارومیه و در شاه آباد غرب در یک هزار و ششصدگزی و در فارس در نقاط خشک در 1900گزی دیده میشودو آنرا گااوبا نیز می نامند. (یادداشت بخط مؤلف ).
در کتاب جنگل شناسی کریم ساعی در ج 2 ص 131 آمده است : در جنگلهای بلوطدرخت اصلی درخت بلوط است و درخت و درختچه های دیگر وجود دارد که یکی از آنها خشک ۞ می باشد ظاهراً دو نوع خشک باید وجود داشته باشد یکی آن است که در فوق آمد و در جنگلهای ارومیه و شیراز دیده میشود و دیگری «خشک » است که در جنگل های شمشاد لاهیجان وجود دارد. چنانکه در ج 2 جنگل شناسی کریم ساعی در ص 117 آمده است و این خشک ۞ در زبان فرنگی نام دیگری جز آنچه در قبل آمده دارد البته گونه سومی بین سیرجان و کرمان دیده شده که نام آن هنوز تعیین نگردیده است میوه آن هفت برگ قرمز و سمی است و از چوب آن کلاه تابستانی سبک می سازند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
خشک شانه . [ خ ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم متکبر باشد. (برهان قاطع) (از آنندراج ). کنایه از مردم متکبر و ممسک باشد. (انجمن آرای ناص...
خشک سپوز. [ خ ُ س ِ ] (نف مرکب ) آن که بوقت جماع با امردان موضع جماع را تر نکند : منم کلوک خرافشار و کِنگ خشک سپوز.(از فهرست دیوان سوزنی )...
خشک ریشه . [ خ ُ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) بهانه . عذر. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).- خشک ریشه کردن ؛ بهانه کردن . عذر آوردن باشد اگر چنانکه گ...
خشک زدن . [ خ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) مبهوت شدن . حیرت بسیارکردن که دیگر عملی از آدم ساخته نباشد. چون : فلانی در برخورد با فلان کس خشکش زد. ...
خشک مغزی . [ خ ُ م َ ] (حامص مرکب ) تندخویی . دیوانه وشی . کله خشکی : ترمزاجی مگرد در سقلاب خشک مغزی مپوی در تاتار. ۞ سنائی .
خشک نهاد. [ خ ُ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) تندمزاج . بدخو. خشک مزاج . (یادداشت بخط مؤلف ).
خشک نهال . [ خ ُ ن َ ] (اِمرکب ) خشک اصل . درخت نهالی که خشک است . نهال خشک . کنایه از بی ثمر و بی فایده و غیر مفید است : چون قوم نوح خشک ن...
خشک مزاج . [ خ ُ م ِ ] (ص مرکب )سودائی مزاج . تندخو. سبک سر. (یادداشت بخط مؤلف ).
دفعه خشک . [ دَ ع َ خ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کشکوئیه ٔشهرستان رفسنجان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
زاج خشک . [ ج ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاجی است که از زاج سفید پس از، ازدست دادن تبلور (بوسیله ٔ حرارت ) بدست می آمد. (درمان شناسی د...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۵ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.