اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خصمی

نویسه گردانی: ḴṢMY
خصمی . [ خ َ ] (حامص ) دشمنی . (از ناظم الاطباء) :
خصمی خود یاری حق کردن است .

نظامی .


خصمی کژدم بتر از اژدهاست
کاین ز تو پنهان بود آن برملاست .

نظامی .


اگر شبی پیرزنی در خانه ٔ بی برگ خفته باشد، دامن تو گیرد و بر تو خصمی کند. (از تذکرة الاولیای عطار). گفت : با خدای یار باش در خصمی نفس خویش ، نه با نفس یار باش در خصمی خدای . (تذکرةالاولیای عطار). ملک پرسید: که موجب خصمی اینان در حق تو چیست ؟ (گلستان سعدی ).
گر همه خلق بخصمی بدرآیند یکی را
چه تفاوت کند آنرا که تو مولا و نصیری .

سعدی (خواتیم ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خثمی . [ خ ُ ث َ] (ص نسبی ) منسوب به خثم است . (از انساب سمعانی ).
خثمی . [ خ ُ ث َ ] (اِخ ) نام جد حمیدبن مالک بن خثم الخثمی . وی با واسطه از پیغمبر نقل میکند که «غنم از چارپایان بهشت است ». (از انساب سمع...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.