خط
نویسه گردانی:
ḴṬ
خط. [ خ َطط / خ ِطط ] (اِخ ) نام موضعی است ببحرین که نیزه های خوب بدانجا منسوب است . (یادداشت بخط مؤلف ) : و بر اردشیر که دارالملک کرمانست او بنا کرد و اهواز و خوزستان و شهریست خره نام از موصل و شهری ببحرین که آنرا خط خوانند و نیزه ٔ خطی از آنجا خیزد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ) و جزایر از ایشان بستد و به جزیره ٔ خط بیرون آمد کی نیزه های خطی از آنجا آرند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). || بستنگاه کشتی است ببحرین . رماح خطیه منسوب است به آن بدان جهت که در آنجا آنرا می فروشند نه آنکه منبت نیزه هاست . (منتهی الارب ).
- رماح خطیة ؛ نیزه های منسوب به خط که از نیزه های بسیار خوب بوده است . رجوع به «خط» در این لغت نامه شود.
- نیزه ٔ خطی ؛ نیزه منسوب به خط. رمح خطی .
واژه های همانند
۲۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خط آرامی . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی است که آرامیها از عبری گرفته و به اشکال مختلف درآورده اند. (ایران باستان ص 16).
خط آزادی . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قباله و چک که مولی در تحریر عبدی دهد. برات آزادی . (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل خط غلامی . (آن...
خط آسمان . [ خ َطْ طِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حبیکه ؛ راه ستاره ها که مسیر آنها در آسمان است . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به حبیکه در ا...
خط آوردن . [ خ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تازه ریش در آوردن . تازه خط بر صورت در آمدن : دویست غلام بیشتر خط آورده همه خیاره و مبارز و اهل سلاح ...
خط ارمنی . [ خ َطْ طِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطقوم آرمنی . رجوع به تاریخ ایران باستان ص 98 شود.
خط پیاله . [ خ َطْ طِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از جمله خطهایی است که در جام جم بوده ، لیکن در غیر جام جم نیز استعمال کنند. (آنن...
خط بغداد. [ خ َطْ طِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط دوم از هفت خط جام ۞ و بعضی خط اول را گفته اند. (از برهان قاطع) : چون جام گیری داد د...
خط پرگار. [ خ َطْ طِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که پرگار بهنگام حرکت رسم می کند وآن محیط دایره و یا قوسی از دایره است : انقیاد دور ...
خط تقویم . [ خ َطْ طِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی است بنزد ارباب هیئت که از مرکزعالم بیرون آید و بمرکز کواکب می گذرد و بسطح فلک اعلی...
خط حوادث . [ خ َطْ طِ ح َ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از معدوم شدن حوادثات باشد. (از ناظم الاطباء).