خط
نویسه گردانی:
ḴṬ
خط. [ خ ُطط ](اِخ ) یکی از دو کوه مکه که ابوقبیس و احمر باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). در معجم البلدان آمده است : نام کوهی واقع در مکه که عبارتست از اخشب غربی .
واژه های همانند
۲۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
ترکیبی ست همانند و شاید هم معنا با واژه ی "چوب خط " و شاید هم ؛ به معنای طنابی بلند باشد که غار پیمایان برای گم نکردن مسیر برگشت غاری نو یافته ؛ از آن...
ترکیبی ست همانند و شاید هم معنا با واژه ی "چوب خط " و شاید هم ؛ به معنای طنابی بلند باشد که غار پیمایان برای گم نکردن مسیر برگشت غاری نو یافته ؛ از آن...
ترکیبی ست همانند و شاید هم معنا با واژه ی "چوب خط " و شاید هم ؛ به معنای طنابی بلند باشد که غار پیمایان برای گم نکردن مسیر برگشت غاری نو یافته ؛ از آن...
خط میخی . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از خط کهن است . رجوع به کلمه ٔ «خط» و «خاورشناسی » در این لغت نامه شود.- خط میخی وان ؛ ای...
خط نبطی . [ خ َطْ طِ ن َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی است که از خط آرامی ایجاد شده . (از تاریخ ایران باستان ص 16).
خط معما. [ خ َطْ طِ م ُ ع َم ْ ما ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل خط روان . مقابل خط خوانا. || کنایه از ماه نو. (آنندراج ) : دوش بر لوح فلک ...
خط مماس . [ خ َطْ طِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط مستقیمی که با قسمتی از منحنی در یک نقطه ، مشترک شود.
خط مندل . [ خ َطْ طِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) دایره ای که عزایم خوانان وقت عزایم خواندن برای حفظ بر گرد خود یا دیگری برکشند. (آنندراج...
خط گذار. [ خ َ گ ُ ] (نف مرکب ) کاتب ۞ . (ناظم الاطباء). قلمزن .(از آنندراج ). || نیزه داری که نیزه ٔ کوچک در دست گیرد. (ناظم الاطباء). خطی ...
خط محور. [ خ َطْ طِ م ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی است موهوم که یک سر او بر شرق وسر دیگر بر غرب پیوسته است و با خط استواء متقاطع است ...