گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خط دادن نویسه گردانی: ḴṬ DʼDN خط دادن . [ خ َ دَ ] (مص مرکب ) نوشته دادن : بمملوکم خطی دادم مسلسل بتوقیعقزلشاهی مسجل .نظامی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی خط دادن (به کسی یا چیزی )با القای آنچه که موجب جانبگرایی می شود بر عملکردشخص یا چیزی تاثیر گذاشتن و روند امور را از حالت بیطرفی به مسیر خاصی سوق دادن . خط دادن خط دادن. (به کسی یا چیزی ) با القای آنچه موجب تمایل و گرایش و جانبداری می شود بر کار و روش و منش و رفتار و خصوصیات شخص یا چیزی تاثیر گذاردن و به مسیری... خط بندگی دادن خط بندگی دادن . [ خ َطْ طِ ب َ دَ/ دِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اطاعت و اظهار فرمانبرداری کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). خط بندگی سپردن . خط بسر خود دادن خط بسر خود دادن . [ خ َ ب ِ س َ رِ خوَدْ / خُدْ دَ ] (مص مرکب ) موچلکا و سجل نوشتن . (برهان قاطع). خط بسر خویش دادن خط بسر خویش دادن . [ خ َ ب ِ س َ رِ خوی / خی دَ ] (مص مرکب ) کنایه از حجت به قتل خویش دادن . (آنندراج ) : از بحر گفت بخامه نمها دادندجانی ... خط فلان چیز دادن خط فلان چیز دادن . [ خ َطْ طِ ف ُ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اقرار کردن بکمال آن چیز. (آنندراج ) : اگر نقش ارژنگ اگر ساده اندهمه خط بخوش ... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود