اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خط کردن

نویسه گردانی: ḴṬ KRDN
خط کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخطط کردن . اثر گذاردن : ارض مشطبه ؛ زمین که در آن سیل اندک خط کرده باشد. (منتهی الارب ).
- بخطکردن ؛ اصطلاحی است در بین سپاهیان و آن بمعنی در صف قرار دادن افراد است . بصف کردن . در صف درآوردن . در یک صف قرار دادن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خطکشی کردن . [ خ َ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترسیم خط. خط کشیدن . کشیدن خط. (یادداشت بخط مؤلف ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.