خلاص کردن . [ خ ِ
/ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رهانیدن . رهاندن . (یادداشت بخط مؤلف )
: از بند گرانم خلاص کردند و ملک موروثم خاص . (گلستان سعدی ). تا بیگناه را خلاص کند. (نصیحة الملوک ).
استطاعت در طریق عشق بازی آفت است
کی کند پروانه را از شعله بال و پر خلاص
در قیامت کن خداوندا سلیم خسته را
ز آتش دوزخ به آب روی پیغمبر خلاص .
سلیم (از آنندراج ).