خلد برین . [ خ ُ دِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بهشت بالایین . (ناظم الاطباء)
: همه دیانت و دین ورز و نیک رائی کن
که سوی خلد برین باشدت گذرنامه .
شهید بلخی .
قصر شاهیست بهر باب به از خلد برین
سخنی نیست درین باب که خلدیست برین .
مسعودسعدسلمان (از شرفنامه ٔ منیری ).
آراست جهاندار دگرباره جهان را
چون خلد برین کرد زمین را و زمان را.
سنائی .
هر کجا طوبی بود آنجا بود خلد برین
نزدما پیغمبر آورده ست این پیغام را.
سوزنی .
روضه ٔ خلد برین خلوت درویشانست
مایه ٔ محتشمی خدمت درویشانست .
حافظ.
حافظا خلد برین خانه ٔ موروثی نیست
اندر این منزل ویرانه نشیمن چکنم ؟
حافظ.